part : ۱۸ پارت آخر این فیک 🤍
ویو کوک
ازش جدا شدم که با تعجب بهم نگاه کرد
+ چیه ؟؟ خودت گفتی دوسم داری 🤔
_ گ ... گفتم ولی تو چی کار کردی ؟
+ اممم ... چیزه منم عاشقتم 😊
_ و ... واقعاً ؟
+ آره ....
دوباره لبامو رو لباش گذاشتم ولی اینسری همراهیم کرد
( یک ساعت بعد )
قرار شد با دایون بریم پیش مادرش و بهش بگیم که ما عاشق همیم تا باهم زندگی کنیم
ولی وقتی بهش گفتیم
٪ سلام پسرم خوبی ... امم دایون چرا با پسر خالت اومدی ؟
_ اممم مامان ما باید یه چیزی بگم
٪ خوووب بگو
+ امم چیزه خاله جان من می خوام با دایون ازدجواج کنم ... ما عاشق همیم
٪ نه عزیزم نمی شه شماها پسر خاله دختر خاله این
+ ولی خاله جان ما همو دوست ....
( مادر دایون یک سیلی به کوک زد )
٪ گفتم نه
( سه سال بعد )
ویو کوک
وقتی مادر دایون مخالفت کرد دایون تاقت نیاورد و همون فرداش خودکشی کرد و از پیشم رفت من تو این سه سال افسرده شدم و خیلی دلم براش تنگ شده .....
پایان ♤
ازش جدا شدم که با تعجب بهم نگاه کرد
+ چیه ؟؟ خودت گفتی دوسم داری 🤔
_ گ ... گفتم ولی تو چی کار کردی ؟
+ اممم ... چیزه منم عاشقتم 😊
_ و ... واقعاً ؟
+ آره ....
دوباره لبامو رو لباش گذاشتم ولی اینسری همراهیم کرد
( یک ساعت بعد )
قرار شد با دایون بریم پیش مادرش و بهش بگیم که ما عاشق همیم تا باهم زندگی کنیم
ولی وقتی بهش گفتیم
٪ سلام پسرم خوبی ... امم دایون چرا با پسر خالت اومدی ؟
_ اممم مامان ما باید یه چیزی بگم
٪ خوووب بگو
+ امم چیزه خاله جان من می خوام با دایون ازدجواج کنم ... ما عاشق همیم
٪ نه عزیزم نمی شه شماها پسر خاله دختر خاله این
+ ولی خاله جان ما همو دوست ....
( مادر دایون یک سیلی به کوک زد )
٪ گفتم نه
( سه سال بعد )
ویو کوک
وقتی مادر دایون مخالفت کرد دایون تاقت نیاورد و همون فرداش خودکشی کرد و از پیشم رفت من تو این سه سال افسرده شدم و خیلی دلم براش تنگ شده .....
پایان ♤
۵.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.