(وقتی محرم... درخواستی)
روی صندلی های پلاستیکی بین جوپ و چان نشسته بودی، جوپ داشت از منظره و طبل زنان لذت میبرد اما چان با نگرانی حواسش به پسرا که همه جا پخش شده بودن بود.
اخر سر چان تصمیم گرفت بره دنبالشون و جمعشون کنه. نگاهی کرد که ببینه هر کدومشون کجان.
لینو رو دید که تو صف اش دوغ با ذوق وایستاده بود تا غذا گیر بیاره،
چانگبین رو دید که یه طبل تو سایز معمولی برداشته بود و سعی میکرده بزنه و مثل بچه داشت از طبله لذت میبرد.
هیونجین رو دید که داشت زود زود راه میرفت تا از دخترای پشتش خلاص بشه و همش بهشون نگاه های ساید ای میداد ولی هیچکدومشون از پشتش جم نمیخوردن، از اون ور هان رو میبینی که تو یه دستش نذری شیر کاکائوعه و درحالی که میخوره داره با پسرای محله فوتبال بازی میکنه، و فلیکس با چشمای بغض دارش داره به نمایش و طبل زنی نگاه میکنه.
جوپ سعی کرد کمی حرف بزنه چون از وقتی فهمیدی که جوپ باهاتون میاد و یادت رفته اینجا محرمه اعصابت خورد بود.
«ا/ت چقد قشنگه نه؟ نمیدونستم من اگه بیام انقد خشحال میشید. »
نگاهی بهش کردی و نگاه ساید ای بهش دادی که دیدی سونگمین با 1 چایی و 5 تا تیتاپ تو دستش داره به سمتتون میاد.
«ا/ت تو ایران وقتی راه میری به ادم خوراکی میدن بعد تو از ایران بد میگی اخه چیش بده خوراکی مجانی هست »
نگاه تأسف وارتو به سونگمین میدی که نزدیک جوپ میشه و چایی رو میریزه روش،جوپ جوری جیغ میکشه که تمام اطرافیا بهتون نگاه میکنن.
چان با دیدن همه اعضا خیالش راحت شد اما..... جونگین رو نمیدید، ترسیده بود که صدای گوشیشو شنید و جواب داد.
«هیونگ من گم شدم تروخدا کمک کن اینا الان منو میخورن»
چان اعصابش خورد شد چون اینجا رو نمیشناخت و جا برای سوزن انداختن نبود و الان جونگین مثل .... میترسید.
نگاهی به اطراف کردی تا بتونی به چان کمک کنی و جونگین رو پیدا کنی که دیدی جونگین رفته تو نمایش و کنار بازیگرای اسیر نشسته و نگاه میکنه و میترسه.....
لینو با آش تو دستش به جونگین میزنه میخنده.
«بیا بریم پیش ا/ت ازین چیزای سفید شل بخوریم»
جونگین با دیدن هیونگش خشحال شد و همراهش به سمتتون اومد .
بلاخره بعد چندین ساعت همتون کنار هم جمع شدید و مجبور شدید تیتاب های سونگمین رو بخوریدو از تیکه هایی که سونگمین به جوپ میندازه لذت ببرید......
اخر سر چان تصمیم گرفت بره دنبالشون و جمعشون کنه. نگاهی کرد که ببینه هر کدومشون کجان.
لینو رو دید که تو صف اش دوغ با ذوق وایستاده بود تا غذا گیر بیاره،
چانگبین رو دید که یه طبل تو سایز معمولی برداشته بود و سعی میکرده بزنه و مثل بچه داشت از طبله لذت میبرد.
هیونجین رو دید که داشت زود زود راه میرفت تا از دخترای پشتش خلاص بشه و همش بهشون نگاه های ساید ای میداد ولی هیچکدومشون از پشتش جم نمیخوردن، از اون ور هان رو میبینی که تو یه دستش نذری شیر کاکائوعه و درحالی که میخوره داره با پسرای محله فوتبال بازی میکنه، و فلیکس با چشمای بغض دارش داره به نمایش و طبل زنی نگاه میکنه.
جوپ سعی کرد کمی حرف بزنه چون از وقتی فهمیدی که جوپ باهاتون میاد و یادت رفته اینجا محرمه اعصابت خورد بود.
«ا/ت چقد قشنگه نه؟ نمیدونستم من اگه بیام انقد خشحال میشید. »
نگاهی بهش کردی و نگاه ساید ای بهش دادی که دیدی سونگمین با 1 چایی و 5 تا تیتاپ تو دستش داره به سمتتون میاد.
«ا/ت تو ایران وقتی راه میری به ادم خوراکی میدن بعد تو از ایران بد میگی اخه چیش بده خوراکی مجانی هست »
نگاه تأسف وارتو به سونگمین میدی که نزدیک جوپ میشه و چایی رو میریزه روش،جوپ جوری جیغ میکشه که تمام اطرافیا بهتون نگاه میکنن.
چان با دیدن همه اعضا خیالش راحت شد اما..... جونگین رو نمیدید، ترسیده بود که صدای گوشیشو شنید و جواب داد.
«هیونگ من گم شدم تروخدا کمک کن اینا الان منو میخورن»
چان اعصابش خورد شد چون اینجا رو نمیشناخت و جا برای سوزن انداختن نبود و الان جونگین مثل .... میترسید.
نگاهی به اطراف کردی تا بتونی به چان کمک کنی و جونگین رو پیدا کنی که دیدی جونگین رفته تو نمایش و کنار بازیگرای اسیر نشسته و نگاه میکنه و میترسه.....
لینو با آش تو دستش به جونگین میزنه میخنده.
«بیا بریم پیش ا/ت ازین چیزای سفید شل بخوریم»
جونگین با دیدن هیونگش خشحال شد و همراهش به سمتتون اومد .
بلاخره بعد چندین ساعت همتون کنار هم جمع شدید و مجبور شدید تیتاب های سونگمین رو بخوریدو از تیکه هایی که سونگمین به جوپ میندازه لذت ببرید......
۱۲.۸k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.