وقتی دخترش بودی و توی مدرسه.....
وقتی دخترش بودی و توی مدرسه.....
پارت : ³
(پرش به فردا صبح)
با بابام خداحافظی کردم و رفتم تو ی مدرسه تا رسیدم توی کلاس همه شروع به مسخره کردنم کردن
از دید تهیونگ:
به جی هو (کارمند تهیونگ) گفتم توی مدرسه بره تا یکم حواسش به ات باشه و هر اتفاقی افتاد رو بهم بگه اما بدون اینکه ات بفهمه و بعد از چند دقیقه جی هو بهم زنگ زد
جی هو : قربان تا رسیدن توی کلاس همه ی کلاس مسخرشون کردن
تهیونگ : اهوم همینجوری حواست بهش باشه
یکم عصبانی شدم چطور تونستن دختر من رو مسخره کنن اما راه افتادم سمت شرکت
از دید ات :
اهمیتی به مسخره کردن هاشون ندادم و کلاس شروع شد یکم که گذشت زنگ خورد و تا از کلاسم رفتم بیرون یدونه سطل پر از آرد روم خالش شد کل موهام و لباسم اردی بود و بعد شروع کردن به پرت کردن تخم مرغ سمتم
بغضم گرفت و دویدم سمت پشت بوم مدرسه یکم اشک ریختم و بعد هرچی تونستم جیغ زدم و گریه کردم بعد سمت دستشویی رفتم و خودم رو تمیز کردم بوی آرد و تخم مرغ همه ی لباسم رو گرفته بود و بعد رفتم سمت کلاس وقتی رفتم توی کلاس یکی گفت
دختر ۱ : اووو این بوی چیه؟
دختر ۲ : بوی تخم مرغ گندیده هست یا آرد کپک زده؟
اون سه تا دختر خندیدن اما من رفتم نشستم
دختر ۳ : هوی تو چرا برات اهمیتی نداره چون بدبختی؟
آمدن دور تا دور صندلیم وایسادن
ات : شما چه مشکلی با من دارید ها؟
دختر ۱ : چون که خیلی از خود راضی هستی
دو تا پسر بازو هام رو گرفتن و بردنم توی دست شویی و پرتم کردن اونور خوردم به دیوار و یکی از دخترا آمد سیلی زد تو گوشم و بعد اون دو تا پسر افتادن به جونم و مشت و لگد بهم میزدن چند دقیقه گدشت احساس بی جونی داشتم کل بدنم درد میکرد
پسر یک : چرا حالش اینجوریه؟
پسر دو : نمیدونم بیا ولش کنیم
پسر یک : اهوم
از دید تهیونگ :.......
پایان
فکر کنم پادت بعدی باید پارت اخر باشه ولی تا اینجا خوب بود؟
پارت : ³
(پرش به فردا صبح)
با بابام خداحافظی کردم و رفتم تو ی مدرسه تا رسیدم توی کلاس همه شروع به مسخره کردنم کردن
از دید تهیونگ:
به جی هو (کارمند تهیونگ) گفتم توی مدرسه بره تا یکم حواسش به ات باشه و هر اتفاقی افتاد رو بهم بگه اما بدون اینکه ات بفهمه و بعد از چند دقیقه جی هو بهم زنگ زد
جی هو : قربان تا رسیدن توی کلاس همه ی کلاس مسخرشون کردن
تهیونگ : اهوم همینجوری حواست بهش باشه
یکم عصبانی شدم چطور تونستن دختر من رو مسخره کنن اما راه افتادم سمت شرکت
از دید ات :
اهمیتی به مسخره کردن هاشون ندادم و کلاس شروع شد یکم که گذشت زنگ خورد و تا از کلاسم رفتم بیرون یدونه سطل پر از آرد روم خالش شد کل موهام و لباسم اردی بود و بعد شروع کردن به پرت کردن تخم مرغ سمتم
بغضم گرفت و دویدم سمت پشت بوم مدرسه یکم اشک ریختم و بعد هرچی تونستم جیغ زدم و گریه کردم بعد سمت دستشویی رفتم و خودم رو تمیز کردم بوی آرد و تخم مرغ همه ی لباسم رو گرفته بود و بعد رفتم سمت کلاس وقتی رفتم توی کلاس یکی گفت
دختر ۱ : اووو این بوی چیه؟
دختر ۲ : بوی تخم مرغ گندیده هست یا آرد کپک زده؟
اون سه تا دختر خندیدن اما من رفتم نشستم
دختر ۳ : هوی تو چرا برات اهمیتی نداره چون بدبختی؟
آمدن دور تا دور صندلیم وایسادن
ات : شما چه مشکلی با من دارید ها؟
دختر ۱ : چون که خیلی از خود راضی هستی
دو تا پسر بازو هام رو گرفتن و بردنم توی دست شویی و پرتم کردن اونور خوردم به دیوار و یکی از دخترا آمد سیلی زد تو گوشم و بعد اون دو تا پسر افتادن به جونم و مشت و لگد بهم میزدن چند دقیقه گدشت احساس بی جونی داشتم کل بدنم درد میکرد
پسر یک : چرا حالش اینجوریه؟
پسر دو : نمیدونم بیا ولش کنیم
پسر یک : اهوم
از دید تهیونگ :.......
پایان
فکر کنم پادت بعدی باید پارت اخر باشه ولی تا اینجا خوب بود؟
۸.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.