پارت ۱ فصل۲-نفوذ infiltrate
تهیونگ ویو*
امروز ماه دوم شروع ترم جدید دانشگاه بود
استاد ها میومدن درس میدادن و میرفتن درسته از جوش بدم میومد اما خوب اینکه برتر باشم همیشه برام مهم بود پس همیشه درس هارو میخوندم البته که بچه ها هم همینطور بودن
... زنگ دوم...
نیلا ویو*
امروز روز اولی بود که به این دانشگاه میومدم
اولش که وارد شدم با محوطه بزرگ و سبز و ساختمون بزرگ که معلوم بود از سنگ های گرو وقیمت ساخته شده مواجه شدم
من خیلی سعی کردم و سختی کشیدم تا به این دانشگاه رسیدم. من هیچوقت خانواده ای نداشتم که برای رسیدن به هدف هام بهم کمک کنن ولی خب خودم تونستم با تحمل کردن سختی ها به اینجا برسم. از خانوادم هرکی که بدون به خاطر هوشی که بهم دادن متشکرم. خیلی دوست دارم ببینمشون. نمیدونم زندن یا مرده اما میدونم که منو ول نکردن و جداییمون تقصیر اونا نبوده
بگذریم....
رفتم توی دفتر مدیر دانشگاه. اینجا دانشگاهی بود که برای ثبت نام باید اول با مدیر دانشگاه ملاقات میکردیم.
+سلام اقای جئون دانشجوی انت..
_بله بله شناختم . بفرما دخترم اینجا بشین
+ممنونم
_خب خودت بهتر از هرکسی میدونی که چقدر برای اومدن یه اینجا باید تلاش کرد و قوی بود و بهت تبریک میگم که قبول شدی.. اما باید برای موندن و ادامه تحصیل هم تلاش کنی.
+چشم حتما تمام سعیم رو میکنم
_خب حالا خودت رو معرفی کن
+چشم.من پارک نیلا هستم ۱۹ سالمه و چهارسال جهشی خوندم و درحال حاضر دانشجو رشته... هستم. تو دانشگاه... درس میخوندم و به تازگی ازمون ورودی این دانشگاه رو قبول شدم و اومدم اینجا. از گذشته چیزی یادم نمیاد ولی خب از ۴ سالگی تحت نظر چند نفر زندگی میکردم ولی اونا خانوادم نبودن و کلی ازارم میدادن ولی بعضیاشون کمکم کردن و به اینجا رسیدم. همین بود.
_خوبه.امیدوارم موفق بشی. فایتینگ.
+ممنونم*لبخند
_دخترم برای اینکه یک ترم دیر تر اومدی به استاد میگم تو کلاسی که مستر کیم و مستر جئون هستن ببرت. چون اونا شاگرد اول های دانشگاهن.
+بازم ازتون ممنونم
_کاری نکردم. ما باید پشت کسایی که مثل شما اینقدر پر تلاشن باشیم.
+😁
+من دیگه بیشتر ازین وقتتون رو نمیگیرم.
_باشه.خدانگهدار.
اهههه خدایااا مگه میشه شاگرد اولای دانشگاه هردوشون پسرن.. حالا باید برم پیش اونا که بهم درس های عقب افتاده رو یاد بدنننن.... حاضرم خودم همش رو بخونم تا با یه پسر در ارتباط باشم.. حالا اتفاقیه که افتاده به هر حال من سعی میکنم فاصله بگیرم... ولی از پسرا بدم میادددددد... ولش کن حالا شایدم بچه های بدی نباشن
داشتم تو محوطه قدم میزدم و باخودم حرف میزدم
+ولی مگه دخترا زرنگ نیستن؟؟ چرا پسرا باید شاگرد اول باشن؟؟
+اصن کی گفته من نیاز دارم اونا بهم یاد بدن؟؟؟
امروز ماه دوم شروع ترم جدید دانشگاه بود
استاد ها میومدن درس میدادن و میرفتن درسته از جوش بدم میومد اما خوب اینکه برتر باشم همیشه برام مهم بود پس همیشه درس هارو میخوندم البته که بچه ها هم همینطور بودن
... زنگ دوم...
نیلا ویو*
امروز روز اولی بود که به این دانشگاه میومدم
اولش که وارد شدم با محوطه بزرگ و سبز و ساختمون بزرگ که معلوم بود از سنگ های گرو وقیمت ساخته شده مواجه شدم
من خیلی سعی کردم و سختی کشیدم تا به این دانشگاه رسیدم. من هیچوقت خانواده ای نداشتم که برای رسیدن به هدف هام بهم کمک کنن ولی خب خودم تونستم با تحمل کردن سختی ها به اینجا برسم. از خانوادم هرکی که بدون به خاطر هوشی که بهم دادن متشکرم. خیلی دوست دارم ببینمشون. نمیدونم زندن یا مرده اما میدونم که منو ول نکردن و جداییمون تقصیر اونا نبوده
بگذریم....
رفتم توی دفتر مدیر دانشگاه. اینجا دانشگاهی بود که برای ثبت نام باید اول با مدیر دانشگاه ملاقات میکردیم.
+سلام اقای جئون دانشجوی انت..
_بله بله شناختم . بفرما دخترم اینجا بشین
+ممنونم
_خب خودت بهتر از هرکسی میدونی که چقدر برای اومدن یه اینجا باید تلاش کرد و قوی بود و بهت تبریک میگم که قبول شدی.. اما باید برای موندن و ادامه تحصیل هم تلاش کنی.
+چشم حتما تمام سعیم رو میکنم
_خب حالا خودت رو معرفی کن
+چشم.من پارک نیلا هستم ۱۹ سالمه و چهارسال جهشی خوندم و درحال حاضر دانشجو رشته... هستم. تو دانشگاه... درس میخوندم و به تازگی ازمون ورودی این دانشگاه رو قبول شدم و اومدم اینجا. از گذشته چیزی یادم نمیاد ولی خب از ۴ سالگی تحت نظر چند نفر زندگی میکردم ولی اونا خانوادم نبودن و کلی ازارم میدادن ولی بعضیاشون کمکم کردن و به اینجا رسیدم. همین بود.
_خوبه.امیدوارم موفق بشی. فایتینگ.
+ممنونم*لبخند
_دخترم برای اینکه یک ترم دیر تر اومدی به استاد میگم تو کلاسی که مستر کیم و مستر جئون هستن ببرت. چون اونا شاگرد اول های دانشگاهن.
+بازم ازتون ممنونم
_کاری نکردم. ما باید پشت کسایی که مثل شما اینقدر پر تلاشن باشیم.
+😁
+من دیگه بیشتر ازین وقتتون رو نمیگیرم.
_باشه.خدانگهدار.
اهههه خدایااا مگه میشه شاگرد اولای دانشگاه هردوشون پسرن.. حالا باید برم پیش اونا که بهم درس های عقب افتاده رو یاد بدنننن.... حاضرم خودم همش رو بخونم تا با یه پسر در ارتباط باشم.. حالا اتفاقیه که افتاده به هر حال من سعی میکنم فاصله بگیرم... ولی از پسرا بدم میادددددد... ولش کن حالا شایدم بچه های بدی نباشن
داشتم تو محوطه قدم میزدم و باخودم حرف میزدم
+ولی مگه دخترا زرنگ نیستن؟؟ چرا پسرا باید شاگرد اول باشن؟؟
+اصن کی گفته من نیاز دارم اونا بهم یاد بدن؟؟؟
۴.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.