سوشی
# کمکش کردم بشینه تو ماشین ... کمر بندشو بستم و ماشینو روشن کردم
_ بابا یه سوال بپرسم؟
# بپرس عزیزم ..
_ اگه من یه روز ازت بخوام منو بکشی میکشی ؟
# خودت چه فکری میکنی ؟ معلومه که نه ... چرا انقدر خودتو با این سوال های مسخره اذیت میکنی ..
# بستنی میخوری بگیرم ؟
_ نه میترسم دستم جر بخوره دوباره
# اشکال نداره من بهت بستنی رو میدم
_ نمی خوام بابا بشین بریم خونه
# باشه
_ رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم هنوز خونم کف زمین ریخته بود ..
سرم گیج رفت ....
# خوبی ساکورا ؟ بیا اینجا بشین ...
# بیا یکم آب بخور
_ یکم آب... خوردم بهتر شدم
# بهتری الان ؟
_ اره اره خوبم ... بابا میشه خون کف زمین رو __
# الان درستش میکنم تو برو اتاق من منتظر بمون هر موقع تمیز کردم صدات میکنم بیای
تو اتاقت
_ رفتم تو اتاق بابا خودمو پرت کردم رو تخت
خیلی خسته بودم خوابم برد که گوشی بابا زنگ خورد
_ با صدای گرفته جواب دادم : الو ؟
@ ساکورا میشه گوشی رو بدی به گوجو ؟
_ اره .... بابا ؟ بابااااااا ؟
# اومدم عزیزم... جانم چیکار داری ؟
_ عمو مگومیه...
# بله ؟ کاری داشتی ؟
@ شوکو سان گفت : خیلی مراقبش باش
گفت اگه سرش یه دفعه گیج رفت
طبیعه ای
گفت به هیچ وجه دستش رو زیاد تکون نده
گفت ممکنه بخاطر خونی که از دست داده اشتها به غذا خوردن نداشته باشه
ولی باید بخوره
# باشه هواسم هست
# خب بیا بریم تو حال بهت غذاتو بدم
_ باشه ... اصلا اشتها نداشتم
_ بابا من گشنم نیست
# باید بخوری
_ من گشنم نیست
# باید بخوری
_ پوفففففففففففف
_ غذا سوشی بود ... بابا دونه دونه سوشی ها رو میزاشت دهنم
# سیر شدی ؟
_ از اول هم گشنم نبود
# بستنی می خوری ؟
_ نه ... حوصله شیرینی جات رو ندارم
# امکان نداره موچی میخوری ؟
_ نه بابا ... میخوام بخوابم
# باشه ... کمکش کردم بخوابه
# رو صندلی اتاقش رو به روش نشستم که یه موقع تو خواب دستشو بد نزاره
# تا چشماش و رو هم گذاشت خوابش برد
برش زمانی ۱ ساعت بعد ***
_ بابا یه سوال بپرسم؟
# بپرس عزیزم ..
_ اگه من یه روز ازت بخوام منو بکشی میکشی ؟
# خودت چه فکری میکنی ؟ معلومه که نه ... چرا انقدر خودتو با این سوال های مسخره اذیت میکنی ..
# بستنی میخوری بگیرم ؟
_ نه میترسم دستم جر بخوره دوباره
# اشکال نداره من بهت بستنی رو میدم
_ نمی خوام بابا بشین بریم خونه
# باشه
_ رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم هنوز خونم کف زمین ریخته بود ..
سرم گیج رفت ....
# خوبی ساکورا ؟ بیا اینجا بشین ...
# بیا یکم آب بخور
_ یکم آب... خوردم بهتر شدم
# بهتری الان ؟
_ اره اره خوبم ... بابا میشه خون کف زمین رو __
# الان درستش میکنم تو برو اتاق من منتظر بمون هر موقع تمیز کردم صدات میکنم بیای
تو اتاقت
_ رفتم تو اتاق بابا خودمو پرت کردم رو تخت
خیلی خسته بودم خوابم برد که گوشی بابا زنگ خورد
_ با صدای گرفته جواب دادم : الو ؟
@ ساکورا میشه گوشی رو بدی به گوجو ؟
_ اره .... بابا ؟ بابااااااا ؟
# اومدم عزیزم... جانم چیکار داری ؟
_ عمو مگومیه...
# بله ؟ کاری داشتی ؟
@ شوکو سان گفت : خیلی مراقبش باش
گفت اگه سرش یه دفعه گیج رفت
طبیعه ای
گفت به هیچ وجه دستش رو زیاد تکون نده
گفت ممکنه بخاطر خونی که از دست داده اشتها به غذا خوردن نداشته باشه
ولی باید بخوره
# باشه هواسم هست
# خب بیا بریم تو حال بهت غذاتو بدم
_ باشه ... اصلا اشتها نداشتم
_ بابا من گشنم نیست
# باید بخوری
_ من گشنم نیست
# باید بخوری
_ پوفففففففففففف
_ غذا سوشی بود ... بابا دونه دونه سوشی ها رو میزاشت دهنم
# سیر شدی ؟
_ از اول هم گشنم نبود
# بستنی می خوری ؟
_ نه ... حوصله شیرینی جات رو ندارم
# امکان نداره موچی میخوری ؟
_ نه بابا ... میخوام بخوابم
# باشه ... کمکش کردم بخوابه
# رو صندلی اتاقش رو به روش نشستم که یه موقع تو خواب دستشو بد نزاره
# تا چشماش و رو هم گذاشت خوابش برد
برش زمانی ۱ ساعت بعد ***
۹۷۱
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.