p7
کهههه جین وارد چادر شد
جین:اشتباه نکن جیمین
جیمین:فضولای...
جین:ادامه بده نترس
پ:
اونارو اونجا ول کردم و با کله پشتیم اومدم بیرون میخواستم وارد اتوبوس بشم که دستم رو یکی خیلی ملایم گرفت
برگشتم با جکسون روبه رو شدم اون خیلی پسر خوبی بود
جکسون:میتونیم صحبت کنیم یه لحظه؟
پ:اره
پ:
جکسون دستم رو کشید و برد به سمت جنگل
پ:چی میخواستی بگی
پ:
جکسون ایستاد و چرخید سمتم منتظر نگاش میکردم که گف
جکسون:میشه برام یه...
که با مشتی که خورد رو زمین پهن شد هینی کشیدم و چرخیدمدیدم کوک با چشای وحشیش که قرمز شده بود بهمنگاه میکرد
کوک:اح.مق
پ:
کوک دستم رو گرفت و منو کشون کشون برد سمت اونور جنگل
پ:اییی دستمممم
کوک:خ.ف.ه شووووو
پ:جونگ کوک اخ
پ:
کوک متو هول داد که افتادم زمین با وحشت نگاش کردم که از یقمگرفت با اون دستای بزرگش برامخط و نشونه میکشید
کوک:اگه...دوباره ببینم پیش اونی قلیمت میکنم
پ:چرا اینقدر گیر میدیییی(با داد)
کوک:چون...
پ:چون چیییی..یه برادر نباید به خواهرش مورد ازار باشه(اخرش رو با بغض و اروم میگه)
کوک:بسش کن
پ:چیشد وقتی به نفع تو حرف نمیز...
که با سیلی که خوردم حرفمتو دهنم موند
کوک اولین بار برام سیلی زد
پ:وحشی
بعد حرفم بدو به سمت اتوبوس رفتم گریه میکردم و وقتی به نزدیکی اتوبوس رسیدم اشکام رو پاک کردموارد شدمیش تهیونگ فقط جا بود نشستم و سرم رو به پنجره تکیه داد که با صدای قدمای کوک بهش نگاه کردمتو چشاش هیچپشیمونی نبود ...یه انسان چقدر میتونه بی رحم باشه دیگه باهاش حرف نمیزنم تا خودش بیاد ازم معذرت خواهی بخواد
شرطا:
کامنت:۳۰
لایک:۴۷
جین:اشتباه نکن جیمین
جیمین:فضولای...
جین:ادامه بده نترس
پ:
اونارو اونجا ول کردم و با کله پشتیم اومدم بیرون میخواستم وارد اتوبوس بشم که دستم رو یکی خیلی ملایم گرفت
برگشتم با جکسون روبه رو شدم اون خیلی پسر خوبی بود
جکسون:میتونیم صحبت کنیم یه لحظه؟
پ:اره
پ:
جکسون دستم رو کشید و برد به سمت جنگل
پ:چی میخواستی بگی
پ:
جکسون ایستاد و چرخید سمتم منتظر نگاش میکردم که گف
جکسون:میشه برام یه...
که با مشتی که خورد رو زمین پهن شد هینی کشیدم و چرخیدمدیدم کوک با چشای وحشیش که قرمز شده بود بهمنگاه میکرد
کوک:اح.مق
پ:
کوک دستم رو گرفت و منو کشون کشون برد سمت اونور جنگل
پ:اییی دستمممم
کوک:خ.ف.ه شووووو
پ:جونگ کوک اخ
پ:
کوک متو هول داد که افتادم زمین با وحشت نگاش کردم که از یقمگرفت با اون دستای بزرگش برامخط و نشونه میکشید
کوک:اگه...دوباره ببینم پیش اونی قلیمت میکنم
پ:چرا اینقدر گیر میدیییی(با داد)
کوک:چون...
پ:چون چیییی..یه برادر نباید به خواهرش مورد ازار باشه(اخرش رو با بغض و اروم میگه)
کوک:بسش کن
پ:چیشد وقتی به نفع تو حرف نمیز...
که با سیلی که خوردم حرفمتو دهنم موند
کوک اولین بار برام سیلی زد
پ:وحشی
بعد حرفم بدو به سمت اتوبوس رفتم گریه میکردم و وقتی به نزدیکی اتوبوس رسیدم اشکام رو پاک کردموارد شدمیش تهیونگ فقط جا بود نشستم و سرم رو به پنجره تکیه داد که با صدای قدمای کوک بهش نگاه کردمتو چشاش هیچپشیمونی نبود ...یه انسان چقدر میتونه بی رحم باشه دیگه باهاش حرف نمیزنم تا خودش بیاد ازم معذرت خواهی بخواد
شرطا:
کامنت:۳۰
لایک:۴۷
۲۵.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.