«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۷»
+:سالن خالی شد انگار ریس از سوالی که پرسیده بودن ناراحت بود.
یونا هم تو فکر فرو رفته بود.
یونا:وای خدا یعنی تا چند ماه دیگه باید استعفا بدمممممم؟؟؟یعنی چی ریس هنوز خیلیم پیر نیس فقط موهاش به کوچولو سفیده(تو مغزش)
یونا:رئیس من دیگه برم.
رئیس:باشه
(یونا ویو)
به محض خارج شدن از سالن به گوشی اونا زنگ زدم خاموش بود بعدم به گوشی مامان و بابام زنگ زدم اونا هم بر نمیداشتن دیگه داشتم مطمئن میشدم جواب منفی گرفتن با نگرانی شدید به سمت خونه راه افتادن به هر راه حلی فک میکردم میتونم بش بگم اشکالی نداره نگران نباش مگه دختر تموم شده یا لیاقت تو رو نداشتن، به جهنم مگه مهمه که از اونا جواب مثبت بگیری کل خانواده خوب دیگه هست که دخترشون بهتره
وایییی زده به سرم اینا چیه دارن بش فک میکنمممممممممم...
رسیدم خونه درو با استرس باز کردم چراغا خاموش بودن خواستم چراغ رو روشن کنم که...
+:سالن خالی شد انگار ریس از سوالی که پرسیده بودن ناراحت بود.
یونا هم تو فکر فرو رفته بود.
یونا:وای خدا یعنی تا چند ماه دیگه باید استعفا بدمممممم؟؟؟یعنی چی ریس هنوز خیلیم پیر نیس فقط موهاش به کوچولو سفیده(تو مغزش)
یونا:رئیس من دیگه برم.
رئیس:باشه
(یونا ویو)
به محض خارج شدن از سالن به گوشی اونا زنگ زدم خاموش بود بعدم به گوشی مامان و بابام زنگ زدم اونا هم بر نمیداشتن دیگه داشتم مطمئن میشدم جواب منفی گرفتن با نگرانی شدید به سمت خونه راه افتادن به هر راه حلی فک میکردم میتونم بش بگم اشکالی نداره نگران نباش مگه دختر تموم شده یا لیاقت تو رو نداشتن، به جهنم مگه مهمه که از اونا جواب مثبت بگیری کل خانواده خوب دیگه هست که دخترشون بهتره
وایییی زده به سرم اینا چیه دارن بش فک میکنمممممممممم...
رسیدم خونه درو با استرس باز کردم چراغا خاموش بودن خواستم چراغ رو روشن کنم که...
۱۹.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.