رمان عاشقم باش☺💜
part 39
رفتیم کلیییی چرخیدیم که بلاخره یه لباس مجلسی بلند مشکی دیدم خیلی خوشم اومد
من:ارسلان اون خوشگله؟؟
ارسلان:من قراره حرف نزنم
من:عیششش لوسسس بگو دیگه
ارسلان:اره خیلی نازههههه
من:بیا بریم پرو کنم
رفتیم تو دقیقا اندازم بود همونو گرفتیم(عکس میزارم) واسه ارسلان هم یه کت شلوار مشکی گرفتیم(عکس میزارم)
بعدشم یه خورده لوازم ارایش برای من گرفتیم و برگشتیم خونه و لباسا و لوازم ارایش اینا رو همه رو جمع کردیم گذاشتیم توچمدونا و اماده شدیم برای ساعت 9 که پروازه ساعتو نگاهی کردم 19:30 هشت باید راه می افتادیم
من:راستی
ارسلان:جونم
من:پانیذ کو ندیدمش از 2 روز پیش
ارسلان:پانیذ زود تر از ما رفت دبی
من:عه مگه اونم میاد
ارسلان:اره به هر حال جز شرکای اصلی و به نحوی صاحب شرکته تازه شقایقم هست
من:اون دیگه چرا
ارسلان:عموم همون یه دخترو داره شرکتم مال عموم و بابامه از 18 سالگی ما چهارتا شریک بودیم من و پانیذ و شقایق و اردلان...که البته شما زدی اردلانو له کردی و شدیم سه نفر
#اردیا
#رمان
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
با تمام بی حوصلگیم و گشادیم پارت گذاشتممممم😧🗿
رفتیم کلیییی چرخیدیم که بلاخره یه لباس مجلسی بلند مشکی دیدم خیلی خوشم اومد
من:ارسلان اون خوشگله؟؟
ارسلان:من قراره حرف نزنم
من:عیششش لوسسس بگو دیگه
ارسلان:اره خیلی نازههههه
من:بیا بریم پرو کنم
رفتیم تو دقیقا اندازم بود همونو گرفتیم(عکس میزارم) واسه ارسلان هم یه کت شلوار مشکی گرفتیم(عکس میزارم)
بعدشم یه خورده لوازم ارایش برای من گرفتیم و برگشتیم خونه و لباسا و لوازم ارایش اینا رو همه رو جمع کردیم گذاشتیم توچمدونا و اماده شدیم برای ساعت 9 که پروازه ساعتو نگاهی کردم 19:30 هشت باید راه می افتادیم
من:راستی
ارسلان:جونم
من:پانیذ کو ندیدمش از 2 روز پیش
ارسلان:پانیذ زود تر از ما رفت دبی
من:عه مگه اونم میاد
ارسلان:اره به هر حال جز شرکای اصلی و به نحوی صاحب شرکته تازه شقایقم هست
من:اون دیگه چرا
ارسلان:عموم همون یه دخترو داره شرکتم مال عموم و بابامه از 18 سالگی ما چهارتا شریک بودیم من و پانیذ و شقایق و اردلان...که البته شما زدی اردلانو له کردی و شدیم سه نفر
#اردیا
#رمان
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
با تمام بی حوصلگیم و گشادیم پارت گذاشتممممم😧🗿
۳۷.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.