وقتی دیگع ترس پنهون کردن رابطمون رو نداره part ³
از روی عمد باشع یا نع ولی اگع دل آدم بشکنع دیگع همون دلی نمیشع کع بودع مث یه سفالی کع خیلی خوشگل و ظریفه ولی بشکنه یا میریزیش دور یا با چسب تیکه هاش رو میمیچسبوتی ولی هیچوقت به زیبایی قبل نخواهد بود!توجهم و دادم به تلویزیون این قسمت دور هم نشسته بودن و باهم حرف میزدند چن دیقه ای گذشته بود کع با سوالی کع از ته پرسیده شد گوشامو تیز کردم
......:تهیونگ شی چیزی هس کع هنوز بهش نرسیده باشی؟یا دنبالش باشی؟چیزی مث یه آرزوی خواص؟
ته نگاهی به پسرا انداخت و در آخر به یه نقطه نامعلومی خیره شد:!!!!
راستش ارع چیزی کع بتونم داشته باشمش دیگع چیزی نمیخوام،ی آرزوی محال برای من برای کسایی مث من!ما ایدولا، من ایدل کع چن سالع ایدولم و همیشه با کارم مشغول بودم و به طرفداران عشق ورزیدم و عشق دریافت کردم،منم مث بقیه جوونام منم مث بقیه ادما.... ادمم و مث بقیه حس و احساس دارم منم مث بقیه تو سن ۲۷ سالگی ام و خیلی چیزا هس کع میخوام امتحان کنم،خیلیا تو سن من چندین بار قرار گذاشتن و در آخر بعضییاشون عاشق هم شدن و باهم زندگی کردن منم همچنین چیزی میخوام،میخوام پیش کسی کع دوسش دارم بمونم بشینم و بلند شم و دستشو بگیرم و نفس اسودهای بکشم میخوام با شخص مورد علاقم بقیه چاشنی های زندگی باهم بچشیم و (به اینجاش کع رسید بغض کرد و بعد چندمین نفس صدادار داد بیرون) میخوام مث بقیه و مردم عادی با عشق زندگیم قرار بزاریم و باهم بریم بیرون بدون هیچ ترسی قدم برداریم و بازی کنیم،سربهسر هم بزاریم و باهم بریم شهربازی.....
ولی همشون رویان،با اشکی که جلوی چشام و تار کردع بود تی وی بستم و رفتم سمت اتاق؛اینمدت اینقد تحت فشار بود و اینقد دوسم داشت!!!
(دید تهیونگ)
چند روزی از پخش برنامه گذاشته بود و اون حرفایی کع زدع بودم شده بود بحث داغ این مدت و تیتر خبرا ولی حمایت پسرارو داشتم اون موقع از دلتنگی و دوری از ا.ت اون حرفارو زدم و پسرا خیلی خوب میدونستن منظورم چیع،کوک ذوق زدع صدام کرد:هیونگ هیونگ اینجارو باش گوشیو سمتم گرفت و تند تند کامنتا و نظر بقیرو بهم خوند و منم شوکه به صحفه گوشی خیره شده بودم جیهوپ:همشون ابراز نگرانی و ناراحتی کردن،اینکه در هر شرایط حمایت میکنن و... اینجور چیزا
نامجون:تهیونگ خبری از ا.ت بگیر فک کنم باید آستین بالا بزنیم
یهو انگار برق گرفته باشم به خودم اومدم و سریع از کمپانی زدم بیرون و سر راه دسته گلی گرفتم و سمت خونه ا.ت روندم چند بار پشت سر هم در زدم که در و باز کرد،دسته گل و جلوی صورتم گرفتم:اجازه هس بانوی زیبا
تک خندهای کردو رف کنار درو بستم و به سمتش برگشتم:ا.تتتتتتت دلتنگت بودم وای بدون تو زمان نمیگذره،بدون تو زمان بی مفهومهههه،
محکم بغلش کردم و سرمو گذاشتم روی سرش
ادامه دارع
......:تهیونگ شی چیزی هس کع هنوز بهش نرسیده باشی؟یا دنبالش باشی؟چیزی مث یه آرزوی خواص؟
ته نگاهی به پسرا انداخت و در آخر به یه نقطه نامعلومی خیره شد:!!!!
راستش ارع چیزی کع بتونم داشته باشمش دیگع چیزی نمیخوام،ی آرزوی محال برای من برای کسایی مث من!ما ایدولا، من ایدل کع چن سالع ایدولم و همیشه با کارم مشغول بودم و به طرفداران عشق ورزیدم و عشق دریافت کردم،منم مث بقیه جوونام منم مث بقیه ادما.... ادمم و مث بقیه حس و احساس دارم منم مث بقیه تو سن ۲۷ سالگی ام و خیلی چیزا هس کع میخوام امتحان کنم،خیلیا تو سن من چندین بار قرار گذاشتن و در آخر بعضییاشون عاشق هم شدن و باهم زندگی کردن منم همچنین چیزی میخوام،میخوام پیش کسی کع دوسش دارم بمونم بشینم و بلند شم و دستشو بگیرم و نفس اسودهای بکشم میخوام با شخص مورد علاقم بقیه چاشنی های زندگی باهم بچشیم و (به اینجاش کع رسید بغض کرد و بعد چندمین نفس صدادار داد بیرون) میخوام مث بقیه و مردم عادی با عشق زندگیم قرار بزاریم و باهم بریم بیرون بدون هیچ ترسی قدم برداریم و بازی کنیم،سربهسر هم بزاریم و باهم بریم شهربازی.....
ولی همشون رویان،با اشکی که جلوی چشام و تار کردع بود تی وی بستم و رفتم سمت اتاق؛اینمدت اینقد تحت فشار بود و اینقد دوسم داشت!!!
(دید تهیونگ)
چند روزی از پخش برنامه گذاشته بود و اون حرفایی کع زدع بودم شده بود بحث داغ این مدت و تیتر خبرا ولی حمایت پسرارو داشتم اون موقع از دلتنگی و دوری از ا.ت اون حرفارو زدم و پسرا خیلی خوب میدونستن منظورم چیع،کوک ذوق زدع صدام کرد:هیونگ هیونگ اینجارو باش گوشیو سمتم گرفت و تند تند کامنتا و نظر بقیرو بهم خوند و منم شوکه به صحفه گوشی خیره شده بودم جیهوپ:همشون ابراز نگرانی و ناراحتی کردن،اینکه در هر شرایط حمایت میکنن و... اینجور چیزا
نامجون:تهیونگ خبری از ا.ت بگیر فک کنم باید آستین بالا بزنیم
یهو انگار برق گرفته باشم به خودم اومدم و سریع از کمپانی زدم بیرون و سر راه دسته گلی گرفتم و سمت خونه ا.ت روندم چند بار پشت سر هم در زدم که در و باز کرد،دسته گل و جلوی صورتم گرفتم:اجازه هس بانوی زیبا
تک خندهای کردو رف کنار درو بستم و به سمتش برگشتم:ا.تتتتتتت دلتنگت بودم وای بدون تو زمان نمیگذره،بدون تو زمان بی مفهومهههه،
محکم بغلش کردم و سرمو گذاشتم روی سرش
ادامه دارع
۳.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.