سناریو(هیونگ لاین)
وقتی سر یه مسئله ای دعواتون شده و اونا دارن به عصبی ترین حالت ممکن غر می زنن و داد می زنن و ا.ت می ره و رو لبشون بوسه می زاره
نامی. رو کاناپه نشسته بود و شدیدا داشت غر می زدو ا.ت به مظلوم ترین حالت ممکن کنارش نشسته بود که یه فکری به سر ا.ت زدو رفت و نشست رو پای نامجون .نامی که خیلی شوک زده بود با بوسه ای از طرف بیبیش آروم شد
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
جین.جین جلوی آینه داشت واسه یه برنامه آماده می شد و هم داشت غر می زد و این که کراواتش بسته نمی شد بیشتر حرصیش کرده بود.ا.ت آرون پاشد و رفت پیشش و رو پنجه هاش وایستاد و کرواتش رو بست بعدم یه بوسه ی سطحی رو لبای جین گذاشت که جین از این که دالش انقدر خوب بلده آرومش کنه پوزخندی زد
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
یونگی. خونه روبروی هم وایستاده بودن و اون داشت سر ا.ت داد می کشید که ا.ت برای نرم کردن قلب یونگی نزدیک یونگی می شه و رو پنجه هاش وایستاد می سته و روی لبای یونگی بوسه ی کوچیک و نرمی می زاره و بعد این که ازش جدا شد با چشمای کیوتی به یونگی زول زد.یونگی که از این کار ا.ت ذوق کرده بود برای پنهان کردنش صورتش رو برگردوند اونطوری و یه لبخند گنده ای تقدیم دیوار کرد(یاد سونجه افتادم🤌🏻)
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
هوپی.روبروی تو رو کاناپه نشسته بود و داشت منطقی دعوات می کرد ولی از رنگ پوستش که قرمز شده بود شدت اعصبانیتش معلوم بود که تو کمی دیگه نزدیکش شدی و از یقش گرفتی و اون رو نزدیک خودت کردی و یه بوس رو لباش گذاشتی که اون الان از شدت ذوق و تعجب خشکش زده و قرمز شده
نامی. رو کاناپه نشسته بود و شدیدا داشت غر می زدو ا.ت به مظلوم ترین حالت ممکن کنارش نشسته بود که یه فکری به سر ا.ت زدو رفت و نشست رو پای نامجون .نامی که خیلی شوک زده بود با بوسه ای از طرف بیبیش آروم شد
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
جین.جین جلوی آینه داشت واسه یه برنامه آماده می شد و هم داشت غر می زد و این که کراواتش بسته نمی شد بیشتر حرصیش کرده بود.ا.ت آرون پاشد و رفت پیشش و رو پنجه هاش وایستاد و کرواتش رو بست بعدم یه بوسه ی سطحی رو لبای جین گذاشت که جین از این که دالش انقدر خوب بلده آرومش کنه پوزخندی زد
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
یونگی. خونه روبروی هم وایستاده بودن و اون داشت سر ا.ت داد می کشید که ا.ت برای نرم کردن قلب یونگی نزدیک یونگی می شه و رو پنجه هاش وایستاد می سته و روی لبای یونگی بوسه ی کوچیک و نرمی می زاره و بعد این که ازش جدا شد با چشمای کیوتی به یونگی زول زد.یونگی که از این کار ا.ت ذوق کرده بود برای پنهان کردنش صورتش رو برگردوند اونطوری و یه لبخند گنده ای تقدیم دیوار کرد(یاد سونجه افتادم🤌🏻)
♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡°♡
هوپی.روبروی تو رو کاناپه نشسته بود و داشت منطقی دعوات می کرد ولی از رنگ پوستش که قرمز شده بود شدت اعصبانیتش معلوم بود که تو کمی دیگه نزدیکش شدی و از یقش گرفتی و اون رو نزدیک خودت کردی و یه بوس رو لباش گذاشتی که اون الان از شدت ذوق و تعجب خشکش زده و قرمز شده
۶.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.