دریچه مخفی عشق پارت ۲
ات
همه ی بچه ها به کلی ش.راب خورده بودنو و با پسرا لا.س میزدن.من خیلی کم میخوردم و مثل اونا زیاده روی نمیکردم.
.
.
دینگ دینگ(مثلا صدای گوشی ات🗿)
.
مامان:سلام دخترم ات،اومده بودیم خونه تا ببینیمت ولی خونه نبودی،بخاطر کار ضروری که برامون پیش اومده مجبوریم از کره بریم به ایتالیا،الان سوار هواپیما ایم و چند دقیقه دیگه راه میفته دخترم ببخشید نتونستم ببینمت ولی بدون که مامانی دوست داره و این آخرین دیدارمون نخواهد بود💞☺️
ات که کمی جا خورده بود ولی مطمئن بود که بر می گردن نوشت
باشه مامان جونم،سفر خوش بگذره
مامان:ممنون دخترکم،فعلا
ات: خداحافظ 👋💋
.
.
.
دوستان عزیز از اینجا به بعد اسمات(🔞)میشه کسانی که دوست دارن نخوننن و منتظر پارت بعدی باشن🗿🙂 فلعا
.
.
.
.
جیمین:ج لیا:ل
ل:دلم برات تنگ شده بود ددی
ج:منم ببیبی گرلم
ل:برا خودم یا نال....
ج:برا هر دوشون(پرید وسط حرف لیا)
.
.
جیمین دکمه های پیراهن سفیدشو باز کرد و به لیا اشاره کرد که بیاد بشینه رو پاش.
جیمین س.ینه های لیا رو لمس میکرد
.
.
ل:نمیخوای شروع کنی؟
ج:هر وقت تو بگی
.
.
لیا به معنی شروع لخ.ت شد🗿📿(فقط لباس زی.ر اش مونده بودن)
جیمین که خیلی تحریک شد لباس ز.یر لیا و لباس خودشو در آورد.
جیمین لیا رو به دیوار کوبید و محکم لباشو رو لباش کوبید لیا هم همراهیش میکرد تا هر دو نفس کم آوردن و از هم جدا شدن. جیمین روی لیا کی.س مار.ک میزاشت و سی.نه هاشو به هم میمالوند. لیا هم از سر کیف آ.ه می کرد. جیمین باز هم لبشو رو لب لیا گذاشت و باهم رفتن رو تخت.جیمین دی.ک بزرگشو بدون صبر ت.و لیا کرد و لیا هم ناله می کرد.جیمین که ا.رضا شد از لیا بیرون کشید و لیا هم بدون وقفه ا.رضا شد.جیمین لیا رو گرفت بغلش و به سمت وان رفتن بعد از حموم و لیا که پاهاش با.ز مونده بود🗿📿 از درد به خودش می مالید.جیمین لیا رو گذاشت رو تخت که کمی استراحت کنه و خودش لباسشو پوشید و جام شرا.بو برداشت و نشست پیش لیا و شروع کرد به خوردنش.بعد یه ساعت جیمین لیا رو بیدار کرد و بهش کمک کرد که لباساشو بپوشه.
.
.
ج:لیا ممنونم
ل: خ خواهش میکنم ق قابلی نداشت(چون درد داشت این طوری میگفت(یعنی تکه تکه حرف می زد)🗿📿)
.
.
جیمین یه لبخندی زد و رو گونه ی لیا بوس کرد
(جیمین خیلی بد بوی تر از این حرفاس پارت های بعدی می بین😈🗿)
.
.
لیا رو گرفت بغلشو برد بیرون و به کمک دخترا گذاشتش تو ماشن
شما هم سوار ماشین شدین.ماشینو روشن کردین و وقتی که سولی و رزی اومدن راه افتادین
این داستان ادامه دارد...
آجیا و داداشیا دستم به فاک رفت اونموقع شما حمایت نمیکنید.😢 این دفعه اگه شرطا نرسه به هیچ وجه نمیزارمش😕
شرط پارت بعدی
۲۵ لایک
۲۰ کامنت
🦄لاویو🦄
#جونکگکوک
#تهیونگ
#بی_تی_اس
#آرمی
#جین
#شوگا
#نامجون
#جیهوپ
#جیمین
#آرمی
همه ی بچه ها به کلی ش.راب خورده بودنو و با پسرا لا.س میزدن.من خیلی کم میخوردم و مثل اونا زیاده روی نمیکردم.
.
.
دینگ دینگ(مثلا صدای گوشی ات🗿)
.
مامان:سلام دخترم ات،اومده بودیم خونه تا ببینیمت ولی خونه نبودی،بخاطر کار ضروری که برامون پیش اومده مجبوریم از کره بریم به ایتالیا،الان سوار هواپیما ایم و چند دقیقه دیگه راه میفته دخترم ببخشید نتونستم ببینمت ولی بدون که مامانی دوست داره و این آخرین دیدارمون نخواهد بود💞☺️
ات که کمی جا خورده بود ولی مطمئن بود که بر می گردن نوشت
باشه مامان جونم،سفر خوش بگذره
مامان:ممنون دخترکم،فعلا
ات: خداحافظ 👋💋
.
.
.
دوستان عزیز از اینجا به بعد اسمات(🔞)میشه کسانی که دوست دارن نخوننن و منتظر پارت بعدی باشن🗿🙂 فلعا
.
.
.
.
جیمین:ج لیا:ل
ل:دلم برات تنگ شده بود ددی
ج:منم ببیبی گرلم
ل:برا خودم یا نال....
ج:برا هر دوشون(پرید وسط حرف لیا)
.
.
جیمین دکمه های پیراهن سفیدشو باز کرد و به لیا اشاره کرد که بیاد بشینه رو پاش.
جیمین س.ینه های لیا رو لمس میکرد
.
.
ل:نمیخوای شروع کنی؟
ج:هر وقت تو بگی
.
.
لیا به معنی شروع لخ.ت شد🗿📿(فقط لباس زی.ر اش مونده بودن)
جیمین که خیلی تحریک شد لباس ز.یر لیا و لباس خودشو در آورد.
جیمین لیا رو به دیوار کوبید و محکم لباشو رو لباش کوبید لیا هم همراهیش میکرد تا هر دو نفس کم آوردن و از هم جدا شدن. جیمین روی لیا کی.س مار.ک میزاشت و سی.نه هاشو به هم میمالوند. لیا هم از سر کیف آ.ه می کرد. جیمین باز هم لبشو رو لب لیا گذاشت و باهم رفتن رو تخت.جیمین دی.ک بزرگشو بدون صبر ت.و لیا کرد و لیا هم ناله می کرد.جیمین که ا.رضا شد از لیا بیرون کشید و لیا هم بدون وقفه ا.رضا شد.جیمین لیا رو گرفت بغلش و به سمت وان رفتن بعد از حموم و لیا که پاهاش با.ز مونده بود🗿📿 از درد به خودش می مالید.جیمین لیا رو گذاشت رو تخت که کمی استراحت کنه و خودش لباسشو پوشید و جام شرا.بو برداشت و نشست پیش لیا و شروع کرد به خوردنش.بعد یه ساعت جیمین لیا رو بیدار کرد و بهش کمک کرد که لباساشو بپوشه.
.
.
ج:لیا ممنونم
ل: خ خواهش میکنم ق قابلی نداشت(چون درد داشت این طوری میگفت(یعنی تکه تکه حرف می زد)🗿📿)
.
.
جیمین یه لبخندی زد و رو گونه ی لیا بوس کرد
(جیمین خیلی بد بوی تر از این حرفاس پارت های بعدی می بین😈🗿)
.
.
لیا رو گرفت بغلشو برد بیرون و به کمک دخترا گذاشتش تو ماشن
شما هم سوار ماشین شدین.ماشینو روشن کردین و وقتی که سولی و رزی اومدن راه افتادین
این داستان ادامه دارد...
آجیا و داداشیا دستم به فاک رفت اونموقع شما حمایت نمیکنید.😢 این دفعه اگه شرطا نرسه به هیچ وجه نمیزارمش😕
شرط پارت بعدی
۲۵ لایک
۲۰ کامنت
🦄لاویو🦄
#جونکگکوک
#تهیونگ
#بی_تی_اس
#آرمی
#جین
#شوگا
#نامجون
#جیهوپ
#جیمین
#آرمی
۲۵.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.