پارت۱

ویو ا.ت

روی میز نشسته بودم و منتظر استاد جدید بودم تا بیا و درس بده استاد ریاضی بود و من توی ریاضی افتضاحم فقط امیدوارم اخلاقش خوب باشه چون ریاضی من انقدر بده که منو خفه می‌کنه ........ بعد از کمی منتظر بودن مدیر با یه مرده جذاب وارد شد

مدیر: سلام به همه ایشون استاد ریاضی شما هستن باهاشون خوب باشید

مدیر از کلاس خارج شد من فکر میکردم استادمون پیر باشه ولی خیلی جوون و جذاب بود .........

-سلام بچه ها من استاد ریاضی شما هستم و خیلی روی درس حساسم پس سعی کنید درس هاتون و خوب بخونید وگر نه مجبورم تنبیه تون کنم....

خیلی کنجکاو بود ببینم چه تنبیه ی‌ هست پس دستم و بلند کردم و

-بفرمایید چه سوالی داری

میشه بگید چه تنبیه ی

-باید از تمام کتاب ۱۰۰ بار بنویسید توی یه روز

اگه ریاضی مون خیلی بد باشه چی

-اینجا کسی هست ریاضی اش بد باشه

فقط من دستم و بلند کردم یعنی فقط منم که ریاضی نمیره تو مخم

-خوب خودم بعد مدرسه بهت ریاضی درس میدم

اوم خب باشه

شروع به درس دادن کرد ولی من هیچی نمی‌فهمیدم و داشتم به اینکه الان زنگ آخره فکر میکردم که

-خانم لی ..... خانم لی

بله

-کجای من دارم درس میدم تو به چی فکر میکنی

داشتم گوش میدادم

-پس بیا این و حل کن

به سوال روی تخت اشاره کرد داداشم بهم یکم ریاضی یاد داده بود ولی اون سوال یکم سخت بود

ریاضی من ضعیفه

-تقصیر خودته باید گوش میدادی الآنم میری از کتاب ۱۰۰ بار می‌نویسی

ولی استا......

-همین که گفتم (داد)

باشه

اخلاقش چرا اینقدر گنده همین روز اولی بهم انقدر درس داد ...... داشتم غر میزدم که زنگ خورد همه رفته بودن و فقط منو استاد بودیم وسایلم و جمع کردم و به سمت در خروجی رفتم و خارج شدم که.........

شرطا

لایکا ۱۴

کامنتا ۷