@del kopo
@del_kopo
❥❥❥◈┅═❧═┅┅───┄
زده بودم از خونه بیرون ،
بادِ نسبتا تُندی می وزید ،
رفته بودم یکم قدم بزنم
به خودم فکر کنم ، به اون فکر کُنم ..
گوشیم زنگ خورد ،
طبق معمول ، دلبَر بود . وَگرنه که کسی به ما زنگ نمیزنه . البته ناگفته نماند که مادر هم گاهی اوقات بابت نگرانی هاش تَماس حاصل میکنه .
خلاصه جواب دادم ..
گفتَم : جونَم دلبَر ؟!
عادت داشتم بهش میگفتم دلبَر ،
واقعا هم دلبر بود دیگه .
گفت : صِدات نمیاد !!
راست میگفت چون باد نمیزاشت .
گفتم : دلبر باد نمیزاره که صِدام بهت برسه !!
یهو گفت : "نسیم" کیه ؟!
گفتم : من کِی گفتم نسیم ؟ گُفتم باد نمیزاره ،
چرا شیطونی میکنی ؟!
گفت : الا و بالله که گفتی نسیم !!
منم دیگه ناچار گفتم : چشم .
گفتَم : خُب الان چیکار کُنم دلبَر ؟!
شما امر بِفرما ..
درست ده دقیقه ای ناز کشیدم ..
تهش گفت : یه دفترِ ۶۰ برگ میخری ،
صفحه ی اوّل بالای بالاش مینویسی
"به نام خُدا" و تا صَفحه ی آخر اسم منو مینویسی ..
تکرار میکنم ، دلبَر بود دیگه ، بازم ناچار گفتم : چشم .
خلاصه که رفتم خَریدم و نوشتَم و
تَحویلم دادَم ..
حالا یه چَند سالی از اون قَضیه میگذره ،
میخوام ببینم ، اونی که پیشته ،
بَلده از این کارا واست کنه ؟!
بَلدش هَست وقتی ناز میکنی ،
ناز بکشه و بهت بگه "چشم" .
میخوام بدونم هنوز اون دفتَر رو داریش که مَن واسش چند شب تا دیر وقتا نخوابیدم که بهت ثابِت کنم کلی دوست دارم ..
راستی چی شد که هَمچی نابود شد دِلبَر ..؟
#شاهین_پورعلی_اکبر
ډل ڼـۉشټـ✍ ـہ هإی ڪوچہ پُۺتــے
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
❥❥❥◈┅═❧═┅┅───┄
زده بودم از خونه بیرون ،
بادِ نسبتا تُندی می وزید ،
رفته بودم یکم قدم بزنم
به خودم فکر کنم ، به اون فکر کُنم ..
گوشیم زنگ خورد ،
طبق معمول ، دلبَر بود . وَگرنه که کسی به ما زنگ نمیزنه . البته ناگفته نماند که مادر هم گاهی اوقات بابت نگرانی هاش تَماس حاصل میکنه .
خلاصه جواب دادم ..
گفتَم : جونَم دلبَر ؟!
عادت داشتم بهش میگفتم دلبَر ،
واقعا هم دلبر بود دیگه .
گفت : صِدات نمیاد !!
راست میگفت چون باد نمیزاشت .
گفتم : دلبر باد نمیزاره که صِدام بهت برسه !!
یهو گفت : "نسیم" کیه ؟!
گفتم : من کِی گفتم نسیم ؟ گُفتم باد نمیزاره ،
چرا شیطونی میکنی ؟!
گفت : الا و بالله که گفتی نسیم !!
منم دیگه ناچار گفتم : چشم .
گفتَم : خُب الان چیکار کُنم دلبَر ؟!
شما امر بِفرما ..
درست ده دقیقه ای ناز کشیدم ..
تهش گفت : یه دفترِ ۶۰ برگ میخری ،
صفحه ی اوّل بالای بالاش مینویسی
"به نام خُدا" و تا صَفحه ی آخر اسم منو مینویسی ..
تکرار میکنم ، دلبَر بود دیگه ، بازم ناچار گفتم : چشم .
خلاصه که رفتم خَریدم و نوشتَم و
تَحویلم دادَم ..
حالا یه چَند سالی از اون قَضیه میگذره ،
میخوام ببینم ، اونی که پیشته ،
بَلده از این کارا واست کنه ؟!
بَلدش هَست وقتی ناز میکنی ،
ناز بکشه و بهت بگه "چشم" .
میخوام بدونم هنوز اون دفتَر رو داریش که مَن واسش چند شب تا دیر وقتا نخوابیدم که بهت ثابِت کنم کلی دوست دارم ..
راستی چی شد که هَمچی نابود شد دِلبَر ..؟
#شاهین_پورعلی_اکبر
ډل ڼـۉشټـ✍ ـہ هإی ڪوچہ پُۺتــے
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
۲.۷k
۱۱ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.