❀وانشات❃Namjin❀
•《 Scenario Namjin 》•
جین نفس حرصی ای کشید و به نامجون که دست به سینه جلوش ایستاده بود خیره شد
- تا کی میخوای من و توی این اتاق حبس کنی؟
نامجون ابروهاش و بالا انداخت و به چهارچوب در تکیه داد:
- تا وقتی که تموم اون کتاب و خونده و بلد باشی!
لبای جین آویزون شد و ضربه ای به شونه نامجون زد
- یااا نامجون یه نگاه اون کتاب بنداز، اون کتاب بزرگتر از منه! اگه من همه اون و بخونم باید به خاطر ضعیف شدن چشمام عینک ته استکانی بزنم!
نامجون جین و داخل اتاق هل داد و در و پشت سرشون بست و نیم نگاهی به کتاب قطوری که روی تخت افتاده بود انداخت
- اونقدراهم که میگی سخت نیست، من مطمئم تو میتونی!
جین لباش و کج کرد و ادای نامجون و درآورد!
- بعدش حتما زبان کره ای یادم میره!
نامجون با خنده جین و هل داد و روی تخت انداختش:
- تو انگلیسی و یاد بگیر بعدش با من.
جین چشماش و ریز کرد و با حرص کتاب لغات و جملات مهم زبان انگلیسی و به دست گرفت
- فاک یو کیم نامجون!
نامجون ابروهاش و بالا انداخت و با خنده گفت:
- ببین هنوز نخونده داری انگلیسی حرف میزنی!
جین ضربه ای به ساق پای نامجون زد و کتاب و باز کرد، نامجون کنارش نشست و به کتاب خیره شد.
- دوساعت دیگه تا اونجایی که خوندی و ازت میپرسم!
چشمای جین گرد شد و برگشت سمت نامجون
- یاااا نامجونا! میشه ولم کنی؟ مگه فرشته عذابی؟؟
نامجون حالت مغروری به خودش گرفت:
- اره در فرشته بودنم که شکی نیست!
جین ضربه ای به بازوش زد
- اینقدر خودشیفته نباش!
نامجون به کتاب اشاره کرد و گفت:
- بخون!
جین نفسش و فوت کرد نیشگون محکمی از بازوی نامجون گرفت و با پوزخند رضایتمندی بی توجه به داد نامجون نگاهش و به کتاب دوخت...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
جین نفس حرصی ای کشید و به نامجون که دست به سینه جلوش ایستاده بود خیره شد
- تا کی میخوای من و توی این اتاق حبس کنی؟
نامجون ابروهاش و بالا انداخت و به چهارچوب در تکیه داد:
- تا وقتی که تموم اون کتاب و خونده و بلد باشی!
لبای جین آویزون شد و ضربه ای به شونه نامجون زد
- یااا نامجون یه نگاه اون کتاب بنداز، اون کتاب بزرگتر از منه! اگه من همه اون و بخونم باید به خاطر ضعیف شدن چشمام عینک ته استکانی بزنم!
نامجون جین و داخل اتاق هل داد و در و پشت سرشون بست و نیم نگاهی به کتاب قطوری که روی تخت افتاده بود انداخت
- اونقدراهم که میگی سخت نیست، من مطمئم تو میتونی!
جین لباش و کج کرد و ادای نامجون و درآورد!
- بعدش حتما زبان کره ای یادم میره!
نامجون با خنده جین و هل داد و روی تخت انداختش:
- تو انگلیسی و یاد بگیر بعدش با من.
جین چشماش و ریز کرد و با حرص کتاب لغات و جملات مهم زبان انگلیسی و به دست گرفت
- فاک یو کیم نامجون!
نامجون ابروهاش و بالا انداخت و با خنده گفت:
- ببین هنوز نخونده داری انگلیسی حرف میزنی!
جین ضربه ای به ساق پای نامجون زد و کتاب و باز کرد، نامجون کنارش نشست و به کتاب خیره شد.
- دوساعت دیگه تا اونجایی که خوندی و ازت میپرسم!
چشمای جین گرد شد و برگشت سمت نامجون
- یاااا نامجونا! میشه ولم کنی؟ مگه فرشته عذابی؟؟
نامجون حالت مغروری به خودش گرفت:
- اره در فرشته بودنم که شکی نیست!
جین ضربه ای به بازوش زد
- اینقدر خودشیفته نباش!
نامجون به کتاب اشاره کرد و گفت:
- بخون!
جین نفسش و فوت کرد نیشگون محکمی از بازوی نامجون گرفت و با پوزخند رضایتمندی بی توجه به داد نامجون نگاهش و به کتاب دوخت...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۴۵.۸k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.