قدر است و دل ساده ی من هیچ نیا رزید از خوف خدا دم نزد از
قدر است و دل ساده ی من هیچ نیا رزید از خوف خدا دم نزد از شوق نلرزید این بنده ی نادان که ز خالق نهراسید از عاقبت قهر خداوند نترسید از چشم خدا دور نماند هر گذرانی از هجر خداوند نه گریید نه خندید آشوب شده عالم بی روی خدایش انگار نه انگار نه دانست نه فهمید امشب که خدا درب فلک را بشکافد اندازه ی قدرعمل خلق بسنجید ای داد که قدر ثمر عمر فنا بود این کوتهی دست ز اعمال نبخشید.. ...یا رب مددی کن گنهم را به بزرگیت ببخشای این بی سرو پا قدر مرام نو نسنجید
۸۹۰
۰۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.