عشق در شرکت p16
ا/ت
داشتم وسایلم جمع میکردم که شوگا گفت
_وایسا من میرسونمت
× نه نمیخواهد. میخاستم بگم جیمین میاد که گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم گفت جلو دره
×ببخشید من باید برم فعلا خسته نباشید
_مرسی ممنون همین تور خداحافظ
شوگا
سریع حرف هاشو زد و رفت من رفتم دنبالش دیدم همون پسر هست. پسره بغلش کرد وسوار ماشین شودن ورفتن.
خیلی اصبی شدم واسه چی باپسره میره اصبی سوار ماشین شدم و رفتم خونه. رسیدم خونه خدمت کارا خم شدن به یکی گفتم مادرم کجاست.
&خانم رفتن بیرون.
_باشه.
رفتم تو اتاق اصبی بودم نمیدونم چرا آخه نکنه عاشقش شدم نه نشدم.
ا/ت
جیمین آمد دنبال رفتم لباس درآوردم و لباس خونگی
پوشیدم. آریشم پاک کردم رفتم پایین یچی درست کنم.
+میگم به رئیست گفتی
× آره گفتم
+خوب چی گفت.
×قبول کرد و گفت بلاخره داداشت آمد و خوشحال شد.
+آهان میگم تو همه چی بهش گفتی
×خوب اره راستش اون خیلی بهم کمک کرد
+آهان پس معلومه آدم خوبیه
×اره
غذا رو درست کردم خوردیم ظرفا رو جمع کردم گفتم نمیزارم ماشین ظرفشویی پس رفتم تو اتاقم.
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یکی بهم پیام داد.
(پیام)
_سلام ا/ت خوبی
×سلام شما؟
_منم شوگا
×او شمایید کاری داشتید
_آره میشه بهت زنگ بزنم اینجا باید بگم
×آره.
(مکالمه شوگا وا/ت)
_سلام خوبی
×سلام ممنون خوبم شما خوبید کاری داشتید.
_بله کار داشتم میخواستم بگم که اگر واسه پس فردا وقت دارید یه مهمونی هستم می خواستم شما رو هم دعوت کنم میتونید بیاین.
×اممم نمیدونم باید فکر می کنم بهتون خبر میدم
_اوکی هر وقت تونستی ولی زود خبر بده.
×باشه فعلا
_فعلا
ا/ت
شماره من از کجا آورده بود. اصلاً چرا به من میگه که باهاش برم مهمونی نمیدونم.
شوگا
شماری ا/ت از شرکت گرفتم و بهش زنگ زدم تا واسه مهمونی دعوت کنم.
داشتم وسایلم جمع میکردم که شوگا گفت
_وایسا من میرسونمت
× نه نمیخواهد. میخاستم بگم جیمین میاد که گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم گفت جلو دره
×ببخشید من باید برم فعلا خسته نباشید
_مرسی ممنون همین تور خداحافظ
شوگا
سریع حرف هاشو زد و رفت من رفتم دنبالش دیدم همون پسر هست. پسره بغلش کرد وسوار ماشین شودن ورفتن.
خیلی اصبی شدم واسه چی باپسره میره اصبی سوار ماشین شدم و رفتم خونه. رسیدم خونه خدمت کارا خم شدن به یکی گفتم مادرم کجاست.
&خانم رفتن بیرون.
_باشه.
رفتم تو اتاق اصبی بودم نمیدونم چرا آخه نکنه عاشقش شدم نه نشدم.
ا/ت
جیمین آمد دنبال رفتم لباس درآوردم و لباس خونگی
پوشیدم. آریشم پاک کردم رفتم پایین یچی درست کنم.
+میگم به رئیست گفتی
× آره گفتم
+خوب چی گفت.
×قبول کرد و گفت بلاخره داداشت آمد و خوشحال شد.
+آهان میگم تو همه چی بهش گفتی
×خوب اره راستش اون خیلی بهم کمک کرد
+آهان پس معلومه آدم خوبیه
×اره
غذا رو درست کردم خوردیم ظرفا رو جمع کردم گفتم نمیزارم ماشین ظرفشویی پس رفتم تو اتاقم.
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یکی بهم پیام داد.
(پیام)
_سلام ا/ت خوبی
×سلام شما؟
_منم شوگا
×او شمایید کاری داشتید
_آره میشه بهت زنگ بزنم اینجا باید بگم
×آره.
(مکالمه شوگا وا/ت)
_سلام خوبی
×سلام ممنون خوبم شما خوبید کاری داشتید.
_بله کار داشتم میخواستم بگم که اگر واسه پس فردا وقت دارید یه مهمونی هستم می خواستم شما رو هم دعوت کنم میتونید بیاین.
×اممم نمیدونم باید فکر می کنم بهتون خبر میدم
_اوکی هر وقت تونستی ولی زود خبر بده.
×باشه فعلا
_فعلا
ا/ت
شماره من از کجا آورده بود. اصلاً چرا به من میگه که باهاش برم مهمونی نمیدونم.
شوگا
شماری ا/ت از شرکت گرفتم و بهش زنگ زدم تا واسه مهمونی دعوت کنم.
۶.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.