P.7
که با تنه ی محکمی که بهم خورد افتادم زمین.سرمو سریع بلند کردم و به کسی که بهم تنه زده بود نگاه کردم.
لعنتی! جئون بود!
سریع ماسکمو بالا کشیدم و بلند شدم.بدون اینکه به خودم اجازه ی نفس گرفتن بدم شروع کردم به دویدن.هیچ کس متوجه نشده بود و فقط خودم بودمو خودم.سعی می کردم روی نک پام بدوئم تا سرعتم بیشتر شده.از تيمارستان خارج شدیم. تردید داشتم که برم دنبالش یا نه؟
سریع شکم رو برطرف کردم و سرعتم رو بیشتر کردم.
بعد از چند مین پیچید توی یک کوچه ی تنگ و تاریک.سریع به سمت کوچه رفتم و واردش شدم ولی اثری از جئون نبود!
ا/ت:لعنتی!لعنتی! چرا همیشه به نفع اون پیش میره؟ (با داد)
دستی به موهام کشیدم و به سمت بیرون از کوچه قدم برداشتم.....
ا/ت:من دیگه نمی خوام کار کنم
جی با تعجب به سمتم برگشت.
جی:ولی.. ولی چرا؟
نگاه سردی بهش انداختم.
ا/ت:اونش دیگه به خودم مربوطه.
جی با تردید دستشو به سمت کاغذی دراز کرد و از روی میز برش داشت و به سمت ا/ت گرفت.
جی:امضاش کن. استعفانامست......
سریع وسایلم رو جمع کردم.من دیگه نمی تونم توی کره بمونم. اینجا هر لحظه جونم در خطره. اون جئون حتما برمیگرده سراقم تا منو بکشه.
دسته ی ساکم رو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون و از پله ها پایین رفتم.به سمت مبل رفتم. گوشیم و سوئیچ ماشینم رو برداشتم و از سریع از خونه خارج شدم.درو قفل کردم و به سمت آسانسور حرکت کردم......
دستمو بلند کردم و سرعتم رو بیشتر.
ا/ت:صبر کنین من موندم(داد)
بهش رسیدم. بایستادم تا نفسم جا بیاد. خدمه با صدای نفس های عمیقم به سمتم برگشت.بلیتم رو به سمتش گرفتم. بلیت رو از دستم گرفت و چکش کرد و دوباره بهم داد و لبخندی زد.
خدمه:عجله کنین. الان هواپیما پرواز می کنه.
سریع صاف شدم و تعظیم کردم. به خدمه پشت کردم و به سمت در هواپیما دویدم.درو داشتن میبستن.
ا/ت:صبر کنین من جا موندم(داد)
خدمه درو نگه داشت و وارد هواپیما شدم. درو بست که به سمتش برگشتم و تعظیم کردم.
خدمه:بلیتتون رو لطفا بدین.
بلیتو بهش دادم که عددی رو بلند زمزمه کرد. بلیت رو بهم پس داد.
خدمه:همراهم بیاین....
سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم.
دیگه از اون سازمان و تيمارستان لعنتی دورم. دیگه دستشون بهم نمیرسه. دیگه استرس جئون رو ندارم. حس می کنم آزاد شدم! یک دختر آزاد که هیچ کسی رو نداره و فقط خودش و خودش! واقعا حس قشنگیه! حس مستقل بودن از لحاظ تمام جنبه های زندگی!حس سرزندگی و نشاطی!
نفس عمیقی کشیدم و لبخند بزرگی روی لبم نشست......
لعنتی! جئون بود!
سریع ماسکمو بالا کشیدم و بلند شدم.بدون اینکه به خودم اجازه ی نفس گرفتن بدم شروع کردم به دویدن.هیچ کس متوجه نشده بود و فقط خودم بودمو خودم.سعی می کردم روی نک پام بدوئم تا سرعتم بیشتر شده.از تيمارستان خارج شدیم. تردید داشتم که برم دنبالش یا نه؟
سریع شکم رو برطرف کردم و سرعتم رو بیشتر کردم.
بعد از چند مین پیچید توی یک کوچه ی تنگ و تاریک.سریع به سمت کوچه رفتم و واردش شدم ولی اثری از جئون نبود!
ا/ت:لعنتی!لعنتی! چرا همیشه به نفع اون پیش میره؟ (با داد)
دستی به موهام کشیدم و به سمت بیرون از کوچه قدم برداشتم.....
ا/ت:من دیگه نمی خوام کار کنم
جی با تعجب به سمتم برگشت.
جی:ولی.. ولی چرا؟
نگاه سردی بهش انداختم.
ا/ت:اونش دیگه به خودم مربوطه.
جی با تردید دستشو به سمت کاغذی دراز کرد و از روی میز برش داشت و به سمت ا/ت گرفت.
جی:امضاش کن. استعفانامست......
سریع وسایلم رو جمع کردم.من دیگه نمی تونم توی کره بمونم. اینجا هر لحظه جونم در خطره. اون جئون حتما برمیگرده سراقم تا منو بکشه.
دسته ی ساکم رو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون و از پله ها پایین رفتم.به سمت مبل رفتم. گوشیم و سوئیچ ماشینم رو برداشتم و از سریع از خونه خارج شدم.درو قفل کردم و به سمت آسانسور حرکت کردم......
دستمو بلند کردم و سرعتم رو بیشتر.
ا/ت:صبر کنین من موندم(داد)
بهش رسیدم. بایستادم تا نفسم جا بیاد. خدمه با صدای نفس های عمیقم به سمتم برگشت.بلیتم رو به سمتش گرفتم. بلیت رو از دستم گرفت و چکش کرد و دوباره بهم داد و لبخندی زد.
خدمه:عجله کنین. الان هواپیما پرواز می کنه.
سریع صاف شدم و تعظیم کردم. به خدمه پشت کردم و به سمت در هواپیما دویدم.درو داشتن میبستن.
ا/ت:صبر کنین من جا موندم(داد)
خدمه درو نگه داشت و وارد هواپیما شدم. درو بست که به سمتش برگشتم و تعظیم کردم.
خدمه:بلیتتون رو لطفا بدین.
بلیتو بهش دادم که عددی رو بلند زمزمه کرد. بلیت رو بهم پس داد.
خدمه:همراهم بیاین....
سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم.
دیگه از اون سازمان و تيمارستان لعنتی دورم. دیگه دستشون بهم نمیرسه. دیگه استرس جئون رو ندارم. حس می کنم آزاد شدم! یک دختر آزاد که هیچ کسی رو نداره و فقط خودش و خودش! واقعا حس قشنگیه! حس مستقل بودن از لحاظ تمام جنبه های زندگی!حس سرزندگی و نشاطی!
نفس عمیقی کشیدم و لبخند بزرگی روی لبم نشست......
۵.۹k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.