تک پارتی نامجون

وقتی حامله میشی و بچتون دختره

نامجون ویو:چند ماهی میگذره که ات بهم یه خبر فوق‌العاده داده...اون گفته که حاملست و از اون بهتر بچمون یه دختره...خیلی خوشحالم البته برای من فرقی نداشت بچه دختر باشه یا پسر مهم اینه که سالم باشه...خیل برای دیدن دختر کوچولومون ذوق دارم الان نزدیکای ۹ صبحه و ات هنوز خوابه دستامو دور کمرش حلقه کردم و دستمو گذاشتم رو شکمش که نسبت به قبل یکم برآمده تر شده بود آروم آروم شکم ات رو ناز میکردم و زیرلب برای دختر کوچولوم آواز میخوندم که دیدم ات روشو اونور کرد
ات:سلام صبحت بخیر
نامجون:سلام فرشته ی من صبحت بخیر
ات:برای دختر کوچولومون آهنگ میخوندی
نامجون:اوهوم
ات:نامجون تو واقعا بابای فوق‌العاده‌ای میشی
نامجون:و تو هم یه مادر فوق العاده
ات:خیلی دوستت دارم
نامجون:من بیشتر....حالا که بیدار شدی بیا بریم پایین صبحونه بخوریم
ات:نه...خواب دارم بازم
نامجون:بیا یه چیزی بخور بچه گرسنه می‌مونه بدو
ات:باشه باشه اومدم آقای حساس
نامجون:بدو بیا پایین خانوم خانوما
ات:بدو ام؟
نامجون:حالا من یه چیزی گفتم آروم آروم بیا پایین
ات:باشه...ولی نیاز نیست اینقدر نگران بچه باشی نامجون
نامجون:باشه سعیمو میکنم ولی...فکر نکنم بتونم
ات:درکت میکنم عشقم حالا بزن بریم پایین
نامجون:بریم

اگه بد شد ببخشید🥲
امیدوارم خوشتون بیاد💫