فیک کوک مافیا قدرت پارت۸
اجوما ویو*
اون صدای جیغ خاتم بود؟
اجوما:هیچکی حق نداره بیاد بالا
بادیگارد :آما اجوما ممکنه اتف....
اجوما:نشنیدین چی گفتممممم؟ برینننن
میره بالا تو اتاق ات میبینه نی*
اجوما:خانومم کجایینننن کجا رفت.....
اجوما:وای نه اتاق کار ارباب..
ات ویو*
هیچی نمیفهمیدم فقط میدونم حمله بهم دست داد منم فقط جیغ میزدن و یه گوشه جمع شده بودم
تا اینکه احوما اومد
اجوما:اتتتتتت دخترمممممم اینجا چب کلر میکنییی وای نه حمله دست داده قرصت کوووو؟ اها ارباب گفت تو کشوعه
قرصو میده ات که ات پسش میزنه
ات:داد میزنه*بههههه منننن نزدیک نشووووو عوضی هق
اجوما :دخترم تو الان تو حالت حمله ای
بزور قرص میده بخوره که بیحال میوفته بغل اجوما*
ات:اجوما.....هق.....فقط بهم بگو این یه کابوسه هقق
اجوما:کاس فقط یه کابوس بود
و ات بغل اجوما بیهوش میشه
ات ویو*
چشمامو باز کردم نه اونا واقعی نبودن بودن؟ اونهمه اسلحه و چاقو اونهمه وسیله شکنجه و مهمتر از همشون خون!
رو تخت نشست بودم که اجوما اومد تو
اجوما:اتتتت دخترمممم چقدر گفتم بدون من جایی نروووو
ات:اجوما هق واقعی بودن؟هق
اجوما:متاسفم............
ات:اخهههه چرااا هقققق چزااا من انقد بدختممممم که عشقم باید مافیا باشه؟هققق
اجوما:فقط اون نیس.....
ات:چیه دیگه چیههههه بسمههههه
اجوما:آروم باش عزیزم باشه؟خب ارباب یه مافیا عادی نیستن
ات:چیییی نکنه بزرگترین مافیا کشوره؟
اجوما:بدتر......اولین و بزرگترین و خطرناک ترین مافیا دنیا هستن که حتا پلیسا هم زیر دستان
ات:اا..اجوما شوخی میکنی؟
اجوما:متاسفم
ات:اخههههه چراااا منننننننن
اجوما :من میرم تنهات میزارم فقط کاری نکن که اعصبانی شن باشه؟
ات:هق با...شه
اجوما رف درم بست*
من نمیتونم با تو تو یه خونه باشم جناب جئون دیگه عشقی لز تو تو قلبم نیس من امروز فرار میکنم میرم یجایی که دیگه پیدام نکنی
سوم شخص*
میدونست که کوک بهش اجازه میده بره بیرون فقط باید زنگ میزد اما الان حتا نمیخوست صداشو بشنوه بزای همین وقتی رف پایین الکی به بادیگاردا گفت که کوک اجازه داده بزه
ات ویو*
بادیگارد:خانم*تعظیم*کجا دارین تشریف میبرین؟
ات:ها اها دارم میرم بیرون کوک اجازه داده
بادیگارد:اگه اسشون اجازه دادن میتونین برین
اجوما:دخترمممممم اتتتتت
ات:بله اجوما
اجوما :بسا یدقه حرف بزنیم
ات:بلشع *میرن توحیاط*چیشده.
اجوما :داری فرار میکنی؟
ات:چی؟نه اصلاااا
اجوما:من میشناسمت
ات:آره اجوما من نمیتونم تحمل کنمم
اجوما:میدونی هر جا بری پیدات میکنن؟
لت:نگران من نباشین من بلید تا قبل اومدنش فرار کنم
اجوما:مراقبه خودت بلش عزیزم امیدوارم هیچوقت همدیگه رو نبینیم(اینجا که میگه همدیگه رو نبینیم از روی دلسوزیه هاااا)
ات:بل اینکه دوست ندارم بگم ولی منم امیدوارم خدافظ
اجوما:خدافظ عزیزم
اون صدای جیغ خاتم بود؟
اجوما:هیچکی حق نداره بیاد بالا
بادیگارد :آما اجوما ممکنه اتف....
اجوما:نشنیدین چی گفتممممم؟ برینننن
میره بالا تو اتاق ات میبینه نی*
اجوما:خانومم کجایینننن کجا رفت.....
اجوما:وای نه اتاق کار ارباب..
ات ویو*
هیچی نمیفهمیدم فقط میدونم حمله بهم دست داد منم فقط جیغ میزدن و یه گوشه جمع شده بودم
تا اینکه احوما اومد
اجوما:اتتتتتت دخترمممممم اینجا چب کلر میکنییی وای نه حمله دست داده قرصت کوووو؟ اها ارباب گفت تو کشوعه
قرصو میده ات که ات پسش میزنه
ات:داد میزنه*بههههه منننن نزدیک نشووووو عوضی هق
اجوما :دخترم تو الان تو حالت حمله ای
بزور قرص میده بخوره که بیحال میوفته بغل اجوما*
ات:اجوما.....هق.....فقط بهم بگو این یه کابوسه هقق
اجوما:کاس فقط یه کابوس بود
و ات بغل اجوما بیهوش میشه
ات ویو*
چشمامو باز کردم نه اونا واقعی نبودن بودن؟ اونهمه اسلحه و چاقو اونهمه وسیله شکنجه و مهمتر از همشون خون!
رو تخت نشست بودم که اجوما اومد تو
اجوما:اتتتت دخترمممم چقدر گفتم بدون من جایی نروووو
ات:اجوما هق واقعی بودن؟هق
اجوما:متاسفم............
ات:اخهههه چرااا هقققق چزااا من انقد بدختممممم که عشقم باید مافیا باشه؟هققق
اجوما:فقط اون نیس.....
ات:چیه دیگه چیههههه بسمههههه
اجوما:آروم باش عزیزم باشه؟خب ارباب یه مافیا عادی نیستن
ات:چیییی نکنه بزرگترین مافیا کشوره؟
اجوما:بدتر......اولین و بزرگترین و خطرناک ترین مافیا دنیا هستن که حتا پلیسا هم زیر دستان
ات:اا..اجوما شوخی میکنی؟
اجوما:متاسفم
ات:اخههههه چراااا منننننننن
اجوما :من میرم تنهات میزارم فقط کاری نکن که اعصبانی شن باشه؟
ات:هق با...شه
اجوما رف درم بست*
من نمیتونم با تو تو یه خونه باشم جناب جئون دیگه عشقی لز تو تو قلبم نیس من امروز فرار میکنم میرم یجایی که دیگه پیدام نکنی
سوم شخص*
میدونست که کوک بهش اجازه میده بره بیرون فقط باید زنگ میزد اما الان حتا نمیخوست صداشو بشنوه بزای همین وقتی رف پایین الکی به بادیگاردا گفت که کوک اجازه داده بزه
ات ویو*
بادیگارد:خانم*تعظیم*کجا دارین تشریف میبرین؟
ات:ها اها دارم میرم بیرون کوک اجازه داده
بادیگارد:اگه اسشون اجازه دادن میتونین برین
اجوما:دخترمممممم اتتتتت
ات:بله اجوما
اجوما :بسا یدقه حرف بزنیم
ات:بلشع *میرن توحیاط*چیشده.
اجوما :داری فرار میکنی؟
ات:چی؟نه اصلاااا
اجوما:من میشناسمت
ات:آره اجوما من نمیتونم تحمل کنمم
اجوما:میدونی هر جا بری پیدات میکنن؟
لت:نگران من نباشین من بلید تا قبل اومدنش فرار کنم
اجوما:مراقبه خودت بلش عزیزم امیدوارم هیچوقت همدیگه رو نبینیم(اینجا که میگه همدیگه رو نبینیم از روی دلسوزیه هاااا)
ات:بل اینکه دوست ندارم بگم ولی منم امیدوارم خدافظ
اجوما:خدافظ عزیزم
۴۱.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.