رمان در اعماق ترس🖤☠
رمان #در_اعماق_ترس🖤☠
پارت 3
رزی در اتاق رو باز میکنه و قشنگ همه جارو میبینه
لیسا:دیدیش
رزی: همشو فک کردی
لیسا:نه اون حرف زد
رزی:میخوای بری خونه استراحت کنی؟
لیسا:نه ولش کن
(چند روز بعد)
جنی:من میرم خرید
جیسو: منم میام
رزی:مننن منم میام
جنی: لیسا چرا تو نمیای ؟
لیسا: من حوصله ندارم حالم بده
جیسو: میخوای پیشت بمونم
لیسا: نه شماها برین
(شب)
همه خوابن/:
لیسا یهو از خواب بیدار میشه
ویو لیسا
نکنه یکی بیاد جلوم بشینه همش صدای جیغ
همش توی گوشم بود جیغ یه زن
خیلی میترسم اصلا خوابم نمیبره چرااا
جنی یهو بلند شد
لیسا: جیغ میزنه بلند اااااااا
جنی: چرا جیغ میزنی لیسا
لیسا: چ چ چرا بلند شدی
جنی: فقط میخواستم بلند شم که برم اب بخورم
لیسا: اها و بعد چند دقیقه بلاخره خوابش برد
صبح روز بعد
رزی: لیسا حالت خوبه دیشب صدای جیغ تورو شنیدم
لیسا: قضیه رو برای رزی تعریف کرد
رزی: ببین قرارمون با ته و...... کنسل شد که بیان اینجا و.. ما باید یکم از خودمون محافظت کنیم
لیسا: این روزا حالم خیلی بده
رزی: هعیی چی بگم
جنی: بچه هاااا دیشب بیدار شدم اب بخورم یهو سایه ی یکی رو دیدم داره راه میره و از پله ها میره بالا(با ترس)
لیسا: نکنه واقعا...
جیسو: بچه ها یه اتفاقی افتاده که درباره.............
(ادامه پارت امار 200 عاپ میشه)
پارت 3
رزی در اتاق رو باز میکنه و قشنگ همه جارو میبینه
لیسا:دیدیش
رزی: همشو فک کردی
لیسا:نه اون حرف زد
رزی:میخوای بری خونه استراحت کنی؟
لیسا:نه ولش کن
(چند روز بعد)
جنی:من میرم خرید
جیسو: منم میام
رزی:مننن منم میام
جنی: لیسا چرا تو نمیای ؟
لیسا: من حوصله ندارم حالم بده
جیسو: میخوای پیشت بمونم
لیسا: نه شماها برین
(شب)
همه خوابن/:
لیسا یهو از خواب بیدار میشه
ویو لیسا
نکنه یکی بیاد جلوم بشینه همش صدای جیغ
همش توی گوشم بود جیغ یه زن
خیلی میترسم اصلا خوابم نمیبره چرااا
جنی یهو بلند شد
لیسا: جیغ میزنه بلند اااااااا
جنی: چرا جیغ میزنی لیسا
لیسا: چ چ چرا بلند شدی
جنی: فقط میخواستم بلند شم که برم اب بخورم
لیسا: اها و بعد چند دقیقه بلاخره خوابش برد
صبح روز بعد
رزی: لیسا حالت خوبه دیشب صدای جیغ تورو شنیدم
لیسا: قضیه رو برای رزی تعریف کرد
رزی: ببین قرارمون با ته و...... کنسل شد که بیان اینجا و.. ما باید یکم از خودمون محافظت کنیم
لیسا: این روزا حالم خیلی بده
رزی: هعیی چی بگم
جنی: بچه هاااا دیشب بیدار شدم اب بخورم یهو سایه ی یکی رو دیدم داره راه میره و از پله ها میره بالا(با ترس)
لیسا: نکنه واقعا...
جیسو: بچه ها یه اتفاقی افتاده که درباره.............
(ادامه پارت امار 200 عاپ میشه)
۳.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.