زیر سایه ی آشوبگر p4
بر خلاف تصورم یه مرد جوون بود:
_سلام بفرمایید
پوشه ای که تو دستم بود رو روی میزش گذاشتم:
_بنده ناتالی مارشال وکیل پایه دوی دادگستری هستم...و دارم روی پرونده ی قتل های زنجیره ای کار میکنم...به من گفتن شما میتونید در این زمینه به من کمک کنید
گوشه لبش رفت بالا و خونسرد به صندلیش تکیه داد:
_فکر نمیکردم یه دختر بچه رو برای پرونده به این مهمی انتخاب کنن
اخم شدیدی بین ابرو هام جای گرفت:
_همین دختر بچه ای که دارید میگید تا حالا توی هیچ کدوم از پرونده هاش شکست نخورده..در ضمن به یه آدم ۲۳ ساله نمیشع گفت بچه
آبروشون انداخت بالا:
_این دختره ۲۳ ساله که به قول شما بچه نیست تا حالا تجربه ای تو قتل داشته؟
خودم رو لعنت کردم بخاطر بی تجربگیم:
_نه ...ولی این پرونده میتونه اولین تجربه ام باشه....بهرحال از بحث دور نشیم به نظر من میتونیم با کمک به هم این پرونده رو حل کنیم
سری تکون داد و کوتاه اومد:
_خب من درخدمتم
روی صندلی جلوی میزش نشستم:
_من یه حدسایی راجب تاریخ و نوع قتل ها زدم...اینکه به احتمال خیلی زیادی قاتل یه خصومت شخصی با کسایی که میخواسته بکشه داشته...چون مرگ اون ها جوری بوده که در اثر یه ضربه کشته نشدن و زجرکش شدن....و اینکه قاتل آدمیه که خوب میدونسته که به کجا چاقو بزنه تا طرف درجا نمیره و درد بکشه
چند لحظه مکث کرد طوری که انگار رفت توی فکر
ادامه دادم:
_ازتون میخوام راجب اولین قتل برام توضیح بدین...همه چیز از اونجا شروع شده..پس باید اطلاعات به درد بخوری ازش پیدا کرد
بلند شد و کمی توی کمد رو گشت در حالی که پوشه ای رو بهم میداد رو به روم نشست:
_اولین قتل توی ۱۵ ام ماه جولای اتفاق افتاده....یه خانواده ی ۴ نفره که یه دختر و یه پسر جوون داشتن...مادر و پدر و دختر خانواده مدت زیادی خارج از کشور زندگی میکردن ،
به کره برمیگردن و یه مهمونی توی ۱۵ ام جولای به مناسبت برگشتشون میگیرن و دوست و آشنا هاشون رو دعوت میکنن
پرسیدم:
_شما این اطلاعات دقیق رو از کجا دارید؟
تو چشمام نگاه کرد و گفت:
_این اطلاعات رو همه ی خدمه و نگهبان هاشون تایید کردن....صبح روز بعد گفتی خدمتکار ها وارد خونه شدن با جنازه ی سه نفرشون مواجه شدن
گفتم:
_پس پسر اون خانواده چی؟
_مظنون من توی این پرونده همون پسره...چون نگهبان ها گفتن نیمه شب به طور عجیبی از اون خونه زده بيرون و صبح روز بعد هم جنازه ها پیدا شده
تعجب کردم:
_یعنی ممکنه کار اون باشه؟...چرا باید پدر و مادر و خواهر خودش رو بکشه؟
دستی به ته ریشش کشید و گفت:
_فعلا هیچی در این باره پیدا نکردم...این هم فقط یه حدسه...چون ممکنه شب حادثه اون پسر از دست قاتل فرار کرده باشه و خودش قاتل نباشه
_سلام بفرمایید
پوشه ای که تو دستم بود رو روی میزش گذاشتم:
_بنده ناتالی مارشال وکیل پایه دوی دادگستری هستم...و دارم روی پرونده ی قتل های زنجیره ای کار میکنم...به من گفتن شما میتونید در این زمینه به من کمک کنید
گوشه لبش رفت بالا و خونسرد به صندلیش تکیه داد:
_فکر نمیکردم یه دختر بچه رو برای پرونده به این مهمی انتخاب کنن
اخم شدیدی بین ابرو هام جای گرفت:
_همین دختر بچه ای که دارید میگید تا حالا توی هیچ کدوم از پرونده هاش شکست نخورده..در ضمن به یه آدم ۲۳ ساله نمیشع گفت بچه
آبروشون انداخت بالا:
_این دختره ۲۳ ساله که به قول شما بچه نیست تا حالا تجربه ای تو قتل داشته؟
خودم رو لعنت کردم بخاطر بی تجربگیم:
_نه ...ولی این پرونده میتونه اولین تجربه ام باشه....بهرحال از بحث دور نشیم به نظر من میتونیم با کمک به هم این پرونده رو حل کنیم
سری تکون داد و کوتاه اومد:
_خب من درخدمتم
روی صندلی جلوی میزش نشستم:
_من یه حدسایی راجب تاریخ و نوع قتل ها زدم...اینکه به احتمال خیلی زیادی قاتل یه خصومت شخصی با کسایی که میخواسته بکشه داشته...چون مرگ اون ها جوری بوده که در اثر یه ضربه کشته نشدن و زجرکش شدن....و اینکه قاتل آدمیه که خوب میدونسته که به کجا چاقو بزنه تا طرف درجا نمیره و درد بکشه
چند لحظه مکث کرد طوری که انگار رفت توی فکر
ادامه دادم:
_ازتون میخوام راجب اولین قتل برام توضیح بدین...همه چیز از اونجا شروع شده..پس باید اطلاعات به درد بخوری ازش پیدا کرد
بلند شد و کمی توی کمد رو گشت در حالی که پوشه ای رو بهم میداد رو به روم نشست:
_اولین قتل توی ۱۵ ام ماه جولای اتفاق افتاده....یه خانواده ی ۴ نفره که یه دختر و یه پسر جوون داشتن...مادر و پدر و دختر خانواده مدت زیادی خارج از کشور زندگی میکردن ،
به کره برمیگردن و یه مهمونی توی ۱۵ ام جولای به مناسبت برگشتشون میگیرن و دوست و آشنا هاشون رو دعوت میکنن
پرسیدم:
_شما این اطلاعات دقیق رو از کجا دارید؟
تو چشمام نگاه کرد و گفت:
_این اطلاعات رو همه ی خدمه و نگهبان هاشون تایید کردن....صبح روز بعد گفتی خدمتکار ها وارد خونه شدن با جنازه ی سه نفرشون مواجه شدن
گفتم:
_پس پسر اون خانواده چی؟
_مظنون من توی این پرونده همون پسره...چون نگهبان ها گفتن نیمه شب به طور عجیبی از اون خونه زده بيرون و صبح روز بعد هم جنازه ها پیدا شده
تعجب کردم:
_یعنی ممکنه کار اون باشه؟...چرا باید پدر و مادر و خواهر خودش رو بکشه؟
دستی به ته ریشش کشید و گفت:
_فعلا هیچی در این باره پیدا نکردم...این هم فقط یه حدسه...چون ممکنه شب حادثه اون پسر از دست قاتل فرار کرده باشه و خودش قاتل نباشه
۲۳.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.