فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت۷
ویو ته
گفتم: چرا اغراق میکنی که تو خانوادشو نکشتی
مث اینکه حالش بهتر شده بود چون داش حرف میزد
اردم گف: چو...ن....من...ن.نکشتم.شو..ن
گفتم:یه سند بیار که باور کنیم ...اگه نتونی سندی بیاری قطعا میمیری
از ماشین پیاده شدم
و رفتم سوار موتور شدم
لیونسو گف: چرا انقد مهربونی میکنی...میخوای روحیه ی توهم مث من شه؟
گفتم:فعلا که باعث شده ادمای زیادی نجات پیدا کنن مخصوصا خودمون
نفس عمیقی کشید و گف:حالش بهتره؟
گفتم: بله به لطف من
لیونسو گف: علاوه بر اینکه خیلی مهربونییی خیلیم مغروریییییی عییش چندش به لطف توعم نبود دکتر نجاتش داد والا:/
ته گف:اولا اینکه خودت مغرورییی خیلیم عصبی ای تازه دما اینکه اگه من نبودم که تا الان میکشتیش توووو
لیونسو همینجوری چپ چپ نگام کرد که یدفعه یاد یچیزی افتادم: راستی...جئون میگف اون خانوادتو نکشته:/
گف: توقع چیز دیگه ای ازش نداشتم...ولی وقتی اینجوری حرف میزنه خونم ب جوش میاد
ته گف: ببین لیونسو...حتی اگه اون خانوادتو کشته باشه... تو هم که نباید کار اونو با خودش کنی و بیای بزنی بکشیش...شاید داره راست میگه زود تصمیم نگیر...برخلاف تمام ادمای عوضی ای که این چن وقت باهاشون روبرو بودیم یه حسی بهم میگه اون ادم بدی نیس
لیونسو: فعلا که مغزم داغ کرده نمیدونم دارم چیکار میکنم...دستور بده راه بیفتن بریم عمارت
و موتورشو روشن میکنه...منم گفتم راه بیوفتن و رفتیم عمارت
رسیدیم و جئون هم آش و لاش بود و نمیتونس درست راه بره گفتم کمکش کنن
که یدفعه لیونسو گف:.......
شرط پارت بعد ۱۰ لایک ده کامنت فعلا گودافظظظظظظ
گفتم: چرا اغراق میکنی که تو خانوادشو نکشتی
مث اینکه حالش بهتر شده بود چون داش حرف میزد
اردم گف: چو...ن....من...ن.نکشتم.شو..ن
گفتم:یه سند بیار که باور کنیم ...اگه نتونی سندی بیاری قطعا میمیری
از ماشین پیاده شدم
و رفتم سوار موتور شدم
لیونسو گف: چرا انقد مهربونی میکنی...میخوای روحیه ی توهم مث من شه؟
گفتم:فعلا که باعث شده ادمای زیادی نجات پیدا کنن مخصوصا خودمون
نفس عمیقی کشید و گف:حالش بهتره؟
گفتم: بله به لطف من
لیونسو گف: علاوه بر اینکه خیلی مهربونییی خیلیم مغروریییییی عییش چندش به لطف توعم نبود دکتر نجاتش داد والا:/
ته گف:اولا اینکه خودت مغرورییی خیلیم عصبی ای تازه دما اینکه اگه من نبودم که تا الان میکشتیش توووو
لیونسو همینجوری چپ چپ نگام کرد که یدفعه یاد یچیزی افتادم: راستی...جئون میگف اون خانوادتو نکشته:/
گف: توقع چیز دیگه ای ازش نداشتم...ولی وقتی اینجوری حرف میزنه خونم ب جوش میاد
ته گف: ببین لیونسو...حتی اگه اون خانوادتو کشته باشه... تو هم که نباید کار اونو با خودش کنی و بیای بزنی بکشیش...شاید داره راست میگه زود تصمیم نگیر...برخلاف تمام ادمای عوضی ای که این چن وقت باهاشون روبرو بودیم یه حسی بهم میگه اون ادم بدی نیس
لیونسو: فعلا که مغزم داغ کرده نمیدونم دارم چیکار میکنم...دستور بده راه بیفتن بریم عمارت
و موتورشو روشن میکنه...منم گفتم راه بیوفتن و رفتیم عمارت
رسیدیم و جئون هم آش و لاش بود و نمیتونس درست راه بره گفتم کمکش کنن
که یدفعه لیونسو گف:.......
شرط پارت بعد ۱۰ لایک ده کامنت فعلا گودافظظظظظظ
۱۰.۷k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.