پرستار p:6
بچه ها ویدیو پسر تهیونگ رو گذاشتم اسلاید 3
پرش زمانی بعد از حموم
ا.ت:حوله رو پیچیدم دور بدن هان و بغلش کردم اوردمش بیرون برگشتم سمت تهیونگ که دیدم همچنان بالا تنه اش لخته
ا.ت:عامم می.. میشه چند دقیقه هان رو نگه دارید من برم لباسام رو عوض کنم؟؟
تهیونگ سرش رو تکون داد خواست بره هان رو بغل کنه که هان جیغ بلندی کشید
هان:نهههه نمیخوام منم میخوام با مامان برم
تهیونگ:عزیزم مامان میخواد لباسش و عوض کنه فعلا چنددقیقه بیا زودی برمیگرده
هان:نهههه*جیغ بنفش
ا.ت:هیس باشه جیغ نکش بیا باهم بریم
هان:*ذووق
ا.ت ویو:
بردمش تو اتاقم درو بستم
ا.ت:هان چشمات رو میبندی لباسام رو درارم؟
هان:باشه
ا.ت:( شروع کردم همه لباسام رو دراوردم)
هان:( اروم چشاشو باز کرد و ا.ت رو دید زد)
ا.ت:( یه لباس راحتی پوشید «اسلاید 2»برگشت سمت هان که سریع هان چشاش رو بست)چشاتو که باز نکردی؟؟
هان:نه( اره جون بابات)
ا.ت:باشه بیا بریم-بغلش کردم از اتاق اومدم بیرون
هان:میخوام برم بغل بابایی
ا.ت:باشهه-نزدیک تهیونگ شدم و هان رو دادم بغلش)چی میخوری واسه ناهار درست کنم واست؟؟
هان:بابایی عاشق دوتبوتیه از اونا درست کن
ا.ت:عزیزم منظورت دوکبوکیه؟ -خنده
هان:اره همون
تهیونگ :نمیخواد زحمت بکشییید هان گه م...
ا.ت:عههه( دستش رو گذاشت رو لب تهیونگ )
هان:مامان گه چیه؟؟
ا.ت:( کوبید رو پیشونی خودش)هیچی مامان
-پاشد رفت سمت اشپز خونه و شروع کرد وسایل رو اماده کردن
تهیونگ ویو:بعد از اینکه ا.ت رفت نشستم رو کاناپه و هان رو گذاشتم رو پاهام
هان:باباییی بدن مامان انقدر خوشگله( پوفیوز😔)
تهیونگ:هیش ارومتر. چطور؟؟
هان:ببین سفید بود کملش بالیک بود اصن خیلی خوب بود
تهیونگ:خاک تو سرم با این بچه تربیت کردنم
باشه حالا نری به خودش بگی خب؟
هان:باشههه
پارت بعد:35 لایک
پرش زمانی بعد از حموم
ا.ت:حوله رو پیچیدم دور بدن هان و بغلش کردم اوردمش بیرون برگشتم سمت تهیونگ که دیدم همچنان بالا تنه اش لخته
ا.ت:عامم می.. میشه چند دقیقه هان رو نگه دارید من برم لباسام رو عوض کنم؟؟
تهیونگ سرش رو تکون داد خواست بره هان رو بغل کنه که هان جیغ بلندی کشید
هان:نهههه نمیخوام منم میخوام با مامان برم
تهیونگ:عزیزم مامان میخواد لباسش و عوض کنه فعلا چنددقیقه بیا زودی برمیگرده
هان:نهههه*جیغ بنفش
ا.ت:هیس باشه جیغ نکش بیا باهم بریم
هان:*ذووق
ا.ت ویو:
بردمش تو اتاقم درو بستم
ا.ت:هان چشمات رو میبندی لباسام رو درارم؟
هان:باشه
ا.ت:( شروع کردم همه لباسام رو دراوردم)
هان:( اروم چشاشو باز کرد و ا.ت رو دید زد)
ا.ت:( یه لباس راحتی پوشید «اسلاید 2»برگشت سمت هان که سریع هان چشاش رو بست)چشاتو که باز نکردی؟؟
هان:نه( اره جون بابات)
ا.ت:باشه بیا بریم-بغلش کردم از اتاق اومدم بیرون
هان:میخوام برم بغل بابایی
ا.ت:باشهه-نزدیک تهیونگ شدم و هان رو دادم بغلش)چی میخوری واسه ناهار درست کنم واست؟؟
هان:بابایی عاشق دوتبوتیه از اونا درست کن
ا.ت:عزیزم منظورت دوکبوکیه؟ -خنده
هان:اره همون
تهیونگ :نمیخواد زحمت بکشییید هان گه م...
ا.ت:عههه( دستش رو گذاشت رو لب تهیونگ )
هان:مامان گه چیه؟؟
ا.ت:( کوبید رو پیشونی خودش)هیچی مامان
-پاشد رفت سمت اشپز خونه و شروع کرد وسایل رو اماده کردن
تهیونگ ویو:بعد از اینکه ا.ت رفت نشستم رو کاناپه و هان رو گذاشتم رو پاهام
هان:باباییی بدن مامان انقدر خوشگله( پوفیوز😔)
تهیونگ:هیش ارومتر. چطور؟؟
هان:ببین سفید بود کملش بالیک بود اصن خیلی خوب بود
تهیونگ:خاک تو سرم با این بچه تربیت کردنم
باشه حالا نری به خودش بگی خب؟
هان:باشههه
پارت بعد:35 لایک
۲۲.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.