پارت 86
جیمین جواب داد:
جیمین: یه سگ رتریور شکاری بود.
استاد مین نفسی کشید و گفت:
استاد مین:حالاخودت خوبی؟
ت:بله استاد، فقط خیلی ترسیدم.
استاد مین: اشکال نداره دخترم، بیا بیا بریم.
آروم همراه جیمین راه افتادم. هنوز از ترس بدنم میلرزید. به
کابین که رسیدم، رو به استاد مین کردم و گفتم:
ت :ممنون استاد.
مین:خواهش دخترم، بیشتر مراقب باش!
ت:چشم.
سری تکون داد و رفت که جیمین با نگرانی دستم رو گرفت و
گفت:
جیمین:ت مطمئنی خوبی؟
ت:آره خوبم.
دستش رو نامحسوس روی شکمم کشید:
جیمین: فندق بابا خوبه؟
با استرس گفتم:
ت : جیمین الان یکی میبینه.
جیمین:نگران نباش،برو استراحت کن؛ واسه ناهار هم بیا االن دیگه
دو نفری.
لبخندی زدم و وارد کابین شدم که جیمین هم رفت. وقتی چشمم به
تخت خورد؛ با جولیا روبهرو شدم که با حالت تفکر ی به یه
جایی خیره بود. جلوش رفتم و وایسادم. دستم رو جلوی
صورتش تکون دادم:
ت :جولیا؟
تکون خورد و گفت:
جولیا:هان؟ چی شده؟
شونهی بالا انداختم و گفتم:
ت:هیچی؛ ولی تو مثل اینکه یه چیزیت هست!
پرید و دستم رو کشید که رو تخت افتادم. یهو گفتم:
ت:چته؟ نزدیک بود بچم سقط شه!
وقتی گفتم؛ سریع جلو دهنم گرفتم ولی ظاهراً کار از کار گذشته
بود چون جولیا با دهنی باز و بدنی خشک شده بهم خیره شده
بود. آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
ت :خب چیزه... من به حالت جوک گفتم همون چیز دیگه!
اما گویا بدبخت شده بودم، رفت! جولیاسریع پرسید
جولیا: ت تو حامله ایی؟
بهش خیره شدم و سریع گفتم:
جیمین: یه سگ رتریور شکاری بود.
استاد مین نفسی کشید و گفت:
استاد مین:حالاخودت خوبی؟
ت:بله استاد، فقط خیلی ترسیدم.
استاد مین: اشکال نداره دخترم، بیا بیا بریم.
آروم همراه جیمین راه افتادم. هنوز از ترس بدنم میلرزید. به
کابین که رسیدم، رو به استاد مین کردم و گفتم:
ت :ممنون استاد.
مین:خواهش دخترم، بیشتر مراقب باش!
ت:چشم.
سری تکون داد و رفت که جیمین با نگرانی دستم رو گرفت و
گفت:
جیمین:ت مطمئنی خوبی؟
ت:آره خوبم.
دستش رو نامحسوس روی شکمم کشید:
جیمین: فندق بابا خوبه؟
با استرس گفتم:
ت : جیمین الان یکی میبینه.
جیمین:نگران نباش،برو استراحت کن؛ واسه ناهار هم بیا االن دیگه
دو نفری.
لبخندی زدم و وارد کابین شدم که جیمین هم رفت. وقتی چشمم به
تخت خورد؛ با جولیا روبهرو شدم که با حالت تفکر ی به یه
جایی خیره بود. جلوش رفتم و وایسادم. دستم رو جلوی
صورتش تکون دادم:
ت :جولیا؟
تکون خورد و گفت:
جولیا:هان؟ چی شده؟
شونهی بالا انداختم و گفتم:
ت:هیچی؛ ولی تو مثل اینکه یه چیزیت هست!
پرید و دستم رو کشید که رو تخت افتادم. یهو گفتم:
ت:چته؟ نزدیک بود بچم سقط شه!
وقتی گفتم؛ سریع جلو دهنم گرفتم ولی ظاهراً کار از کار گذشته
بود چون جولیا با دهنی باز و بدنی خشک شده بهم خیره شده
بود. آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
ت :خب چیزه... من به حالت جوک گفتم همون چیز دیگه!
اما گویا بدبخت شده بودم، رفت! جولیاسریع پرسید
جولیا: ت تو حامله ایی؟
بهش خیره شدم و سریع گفتم:
۸.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.