نجاتم بده پارت ۱۴
نارا وارد بیمارستان شد به سمت پذیرش رفت و ازش شماره اتاق پدر بزرگش رو پرسید بعد هم به اتاقش رفت دم در اتاق وایساد کمی مکث کرد نمیدونست برای چی اومده شاید اومده بود تا طلافی این چند سال رو سرش در بیاره دستگیره رو کشید صورت پدر بزرگش مخالف در بود و به پنجره خیره شده بود با صدایی که از ته چاه می اومد گفت
_اقای دکتر من که گفتم تا نوم رو پیدا نکردید من چیزی نمیخورم
+من دکتر نیستم!
_پس کی هستی؟
پیرمرد همچنان صورتش خیره به پنجره بود
+من همون نَوَتَم
پیر مرد صورتش را به طرف نوه اش تکان داد و قطره اشکی از صورتش جاری شد نارا نزدیک تر رفت گفت:
+برای چی میخواستی منو ببینی؟
_من متاسفم نارا !😔
+تاسف تو به درد من نمیخوره بگو برای چی میخواستی منو ببینی
_از اونجایی که من پول عملم رو ندارم به زودی میمیرم نمیخواستم بیای اینجا که هزینه بیمارستان رو بدی فقط میخوام قبل مرگم بخشیده بشم
+کاری نکردی که بخشیده بشی اگر هم کردی با من کاری نداشتی
_ولی من زمانی که وضع خوبی داشتم میتونستم تورو پیش خودم نگه دارم اما این کارو نکردم
+تو از من خوشت نمیومد نمیشه به اجبار از کسی که بدت میاد مراقبت کنی و تو خونت راهش بدی
_اقای دکتر من که گفتم تا نوم رو پیدا نکردید من چیزی نمیخورم
+من دکتر نیستم!
_پس کی هستی؟
پیرمرد همچنان صورتش خیره به پنجره بود
+من همون نَوَتَم
پیر مرد صورتش را به طرف نوه اش تکان داد و قطره اشکی از صورتش جاری شد نارا نزدیک تر رفت گفت:
+برای چی میخواستی منو ببینی؟
_من متاسفم نارا !😔
+تاسف تو به درد من نمیخوره بگو برای چی میخواستی منو ببینی
_از اونجایی که من پول عملم رو ندارم به زودی میمیرم نمیخواستم بیای اینجا که هزینه بیمارستان رو بدی فقط میخوام قبل مرگم بخشیده بشم
+کاری نکردی که بخشیده بشی اگر هم کردی با من کاری نداشتی
_ولی من زمانی که وضع خوبی داشتم میتونستم تورو پیش خودم نگه دارم اما این کارو نکردم
+تو از من خوشت نمیومد نمیشه به اجبار از کسی که بدت میاد مراقبت کنی و تو خونت راهش بدی
۱.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.