سناریو توکیو ریونجرز از سانزو
سناریو توکیو ریونجرز از سانزو
(درخواستی)
[پارت۳]
پارت آخر
بعد یه مدت که چندین بار باهم رفتین سر قرار و بیشتر باهم آشنا شدین بعدش یه روز عادی که پیش سانزو بودی ....
سانزو : ا.ت......بیا بریم نماز جماعت بخونیم
ا.ت : 🗿 چی میگی سانزو
سانزو: نگو که منظورمو نفهمیدی ،منکه میدونم میدونی ولی خودتو میزنی به اون راه😏
ا.ت: باشه باشه مچمو گرفتی .... خب که چی حالا💅🏻
سانزو:🗿🗿🗿
سانزو: ▪️خب که چی ▪️یعنی چیییی؟
اصن ولش کن ، وقتو از دست نمی دیم....
.......... شروع هنتای.........
( اگه جنبه ندارین لف بدین از پیجم کسی مجبورتون نکرده بمونین و اینا رو بخونین از اولش اگه از اینجور مطالب خوشتون نمیاد نمونیدددد )
چسبوندت به دیوار و دوتا دستتو بالا محکم گرفت و سرشو فرو برد تو گردنت و همینجوری داشت روت مارک میزاشت
و تو هم هی سستتر میشدی
و پس از لخـ*ت کردنت هولت داد رو تخت و.....
..............................................................................
شما از ذهن تون بهره ببرین و تو ذهن خودتون ادامه ش بدین
.
بیشعور هم خودتی ، چرا فحش میدی خو😐😑
(درخواستی)
[پارت۳]
پارت آخر
بعد یه مدت که چندین بار باهم رفتین سر قرار و بیشتر باهم آشنا شدین بعدش یه روز عادی که پیش سانزو بودی ....
سانزو : ا.ت......بیا بریم نماز جماعت بخونیم
ا.ت : 🗿 چی میگی سانزو
سانزو: نگو که منظورمو نفهمیدی ،منکه میدونم میدونی ولی خودتو میزنی به اون راه😏
ا.ت: باشه باشه مچمو گرفتی .... خب که چی حالا💅🏻
سانزو:🗿🗿🗿
سانزو: ▪️خب که چی ▪️یعنی چیییی؟
اصن ولش کن ، وقتو از دست نمی دیم....
.......... شروع هنتای.........
( اگه جنبه ندارین لف بدین از پیجم کسی مجبورتون نکرده بمونین و اینا رو بخونین از اولش اگه از اینجور مطالب خوشتون نمیاد نمونیدددد )
چسبوندت به دیوار و دوتا دستتو بالا محکم گرفت و سرشو فرو برد تو گردنت و همینجوری داشت روت مارک میزاشت
و تو هم هی سستتر میشدی
و پس از لخـ*ت کردنت هولت داد رو تخت و.....
..............................................................................
شما از ذهن تون بهره ببرین و تو ذهن خودتون ادامه ش بدین
.
بیشعور هم خودتی ، چرا فحش میدی خو😐😑
۳.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.