🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟸𝟷 🖇
لیا: باید از خداتم باشه که با من هم اتاقی
ات: عا حتما (مسخره)
لیا: (چشم غره)
درو باز میکنه میرن تو اتاق*
ات: ببین ما قراره چند روز باهم هم اتاقی باشیم و نباید کاری کنیم که اذیت بشیم.. لطفا همراهی کن
لیا: باشه... منظورت اینه که به هم دیگه کار نداشته باشیم؟
ات: اره.... و اینکه پی دی نیم بهم گفت اگه اذیت شدین اتاقتو عوض میکنم.
لیا: من خوشم نمیاد با تو هم اتاقی باشم فردا یه داستان درست میکنیم فقط امشبو باید باهم سر کنیم
ات: اوکی
میرن میخوابن*
.
.
.
.
.
.
.
صبح میشه*
ات: بلند شدم و تختم رو مرتب کردم، لیا هنوز خواب بود پس سرم آروم بود. رفتم wc و کار های لازم رو کردم یه لباس پوشیدم، یه میکاپ ساده کردم و گفتم:
ات: لیااااا، بلند شو بریم صبحونه بخوریم
لیا: من نمیام بزار بخوابم
ات: ولی دیگه از صبحونه خبری نیستا!
لیا: گفتم نه دیگه. ددیم واسم میگیره
ات: هوف باشه، و واسه اتاق هم یه داستان سرهم میکنم خودم به پی دی نیم میگم
لیا: هر کار میکنی بکن فقط منو پیشش خراب نکن
ات: اوک
. . . . . . . . . . . . . .
ات: ددیش؟ یعنی کی میتونه باشه؟
چقد مشکوک میزد ایش.
سوار آسانسور میشه*
.
.
.
.
رسید طبقه ۱ *
ات: وقتی رفتم اونجا کوک رو دیدم که همزمان با من رسیده بود.
____________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟸𝟷 🖇
لیا: باید از خداتم باشه که با من هم اتاقی
ات: عا حتما (مسخره)
لیا: (چشم غره)
درو باز میکنه میرن تو اتاق*
ات: ببین ما قراره چند روز باهم هم اتاقی باشیم و نباید کاری کنیم که اذیت بشیم.. لطفا همراهی کن
لیا: باشه... منظورت اینه که به هم دیگه کار نداشته باشیم؟
ات: اره.... و اینکه پی دی نیم بهم گفت اگه اذیت شدین اتاقتو عوض میکنم.
لیا: من خوشم نمیاد با تو هم اتاقی باشم فردا یه داستان درست میکنیم فقط امشبو باید باهم سر کنیم
ات: اوکی
میرن میخوابن*
.
.
.
.
.
.
.
صبح میشه*
ات: بلند شدم و تختم رو مرتب کردم، لیا هنوز خواب بود پس سرم آروم بود. رفتم wc و کار های لازم رو کردم یه لباس پوشیدم، یه میکاپ ساده کردم و گفتم:
ات: لیااااا، بلند شو بریم صبحونه بخوریم
لیا: من نمیام بزار بخوابم
ات: ولی دیگه از صبحونه خبری نیستا!
لیا: گفتم نه دیگه. ددیم واسم میگیره
ات: هوف باشه، و واسه اتاق هم یه داستان سرهم میکنم خودم به پی دی نیم میگم
لیا: هر کار میکنی بکن فقط منو پیشش خراب نکن
ات: اوک
. . . . . . . . . . . . . .
ات: ددیش؟ یعنی کی میتونه باشه؟
چقد مشکوک میزد ایش.
سوار آسانسور میشه*
.
.
.
.
رسید طبقه ۱ *
ات: وقتی رفتم اونجا کوک رو دیدم که همزمان با من رسیده بود.
____________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
۳.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.