مافیای سختگیر part 24
ا.ت ویو
چند ساعت گذشت اما خبری از کوک نشد تصمیم گرفتم که برم دنبالش ساعت ۱ شب بود تا خواستم برم صدای کلید توی در را شنیدم و یهو دیدم که کوک با دست های خونیش داره میاد جلو .
ا.ت : کوو...ک چیشده ( ترسیده و نگران ، و رفت سمت کوک)
کوک : چیزی نیست ( سرد )
ا.ت : یعنی چی چیزی نیست چاقو خوردی ( نگران )
ا.ت : بیا بریم بیمارستان ( نگران)
کوک : ا.ت گفتم که چیزی نیست ولش کن خودش خوب میشه من بیمارستان نمیرم ( سرد )
ا.ت : اما کو ...
کوک : ا.ت گفتم که نمیرم الکی بزرگش نکن ( سرد)
ا.ت : .... خب بزار ... ( کوک رفت داخل اتاقش )
ا.ت ویو
کوک اومد داخل دیدم سمت چپ شکمش چاقو خورده خیلی نگران بودم گفتم بریم بیمارستان اما قبول نکرد خواستم بگم که زنگ بزنیم دکتر بیاد اما بدون اینکه توجه کنه رفت داخل اتاقش بدون اینکه صبر کنم پشت سرش رفتم دنبالش و در اتاقش را زدم
کوک : بیا تو ( سرد )
ا.ت : ( اومد داخل ) کوک معنی این کارت چیه چرا نمیای بریم بیمارستان اگه بدتر از این بشه چی ( نگران)
کوک : ا.ت چند بار باید بگم نمیخوام . اصلا به تو چه ربطی داره هان . به نظرم این مسئله به کسی که میره دشمن شوهرش را می بوسه هیچ ربطی نداره ( سرد )
ا.ت : داااره داره چون نگرانتم بفهم نگرانتم از وقتی که رفتی بیرون تا الان نگرانتم ( بلند و گریه )
کوک : خب ب........ (غش کرد )
ا.ت ویو
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو غش کرد . سریع رفتم سمتش و سرش را گذاشتم روی پام و دست خونیش را گرفته بودم . هر کاری کردم به هوش نیومد دستای منم خونی شده بود کمک خواستم اما هیشکی جواب نداد خیلی ترسیده بودم . سریع رفتم بیرون پیش بادیگارد ها
ا.ت : کممممک . کمممممممک کنید ( گریه )
بادیگارد: چی شده
ا.ت : سریع زنگ بزنید آمبولانس ( گریه و نگران)
ا.ت : کوو..ک کوک غش کرده . لطفاً زنگ بزنید ( گریه)
بادیگارد: متاسفم ولی به ما دستور داده شده که حتی در شرایط ضروری هم نباید به آمبولانس زنگ زد
ا.ت : یعنییییی چی که .. نمیتونین ( گریه و داد ) کوک داره میمیره
بادیگارد: متاسفم
ا.ت : خب .... خب اگه دکتر شخصی داره لطفا بهش زنگ بزنید ( گریه )
بادیگارد: باشه . داره الان بهشون خبر میدم که بیان
ا.ت : با...شه لطفاً زود باشید ( نگران )
بادیگارد: باشه
( بعد از چند مین )
( دکتر اومد . دکتر را با د نشون میدم )
ا.ت : لطفاً عجله کنید ( گریه و نگران)
د : باشه
( ا.ت و دکتر رفتند داخل اتاق کوک)
ا.ت ویو
بعد از چند مین دکتر اومد باهم رفتیم سمت اتاق کوک . دکتر نشست روی زمین پیش کوک و داشت دستکش هاش را دستش میکرد و به من گفت که دکمه های لباس کوک را باز کنم . همین جوری که داشتم با دستای خونیم دکمه های لباس کوک را باز میکرد اشکام جاری میشد. باز کردم و اومدم عقب تا دکتر کارش را انجام بده .
د: لعنتی خیلی زخمش عمیقه
ا.ت : ... یع..نی .. نمیتونین در مانش کنید ( گریه)
د : ......
پارت ۲۴ تموم شد ⭐✨🤍🤍✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🥰🥰✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🌫️🌸✨🤍✨
چند ساعت گذشت اما خبری از کوک نشد تصمیم گرفتم که برم دنبالش ساعت ۱ شب بود تا خواستم برم صدای کلید توی در را شنیدم و یهو دیدم که کوک با دست های خونیش داره میاد جلو .
ا.ت : کوو...ک چیشده ( ترسیده و نگران ، و رفت سمت کوک)
کوک : چیزی نیست ( سرد )
ا.ت : یعنی چی چیزی نیست چاقو خوردی ( نگران )
ا.ت : بیا بریم بیمارستان ( نگران)
کوک : ا.ت گفتم که چیزی نیست ولش کن خودش خوب میشه من بیمارستان نمیرم ( سرد )
ا.ت : اما کو ...
کوک : ا.ت گفتم که نمیرم الکی بزرگش نکن ( سرد)
ا.ت : .... خب بزار ... ( کوک رفت داخل اتاقش )
ا.ت ویو
کوک اومد داخل دیدم سمت چپ شکمش چاقو خورده خیلی نگران بودم گفتم بریم بیمارستان اما قبول نکرد خواستم بگم که زنگ بزنیم دکتر بیاد اما بدون اینکه توجه کنه رفت داخل اتاقش بدون اینکه صبر کنم پشت سرش رفتم دنبالش و در اتاقش را زدم
کوک : بیا تو ( سرد )
ا.ت : ( اومد داخل ) کوک معنی این کارت چیه چرا نمیای بریم بیمارستان اگه بدتر از این بشه چی ( نگران)
کوک : ا.ت چند بار باید بگم نمیخوام . اصلا به تو چه ربطی داره هان . به نظرم این مسئله به کسی که میره دشمن شوهرش را می بوسه هیچ ربطی نداره ( سرد )
ا.ت : داااره داره چون نگرانتم بفهم نگرانتم از وقتی که رفتی بیرون تا الان نگرانتم ( بلند و گریه )
کوک : خب ب........ (غش کرد )
ا.ت ویو
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو غش کرد . سریع رفتم سمتش و سرش را گذاشتم روی پام و دست خونیش را گرفته بودم . هر کاری کردم به هوش نیومد دستای منم خونی شده بود کمک خواستم اما هیشکی جواب نداد خیلی ترسیده بودم . سریع رفتم بیرون پیش بادیگارد ها
ا.ت : کممممک . کمممممممک کنید ( گریه )
بادیگارد: چی شده
ا.ت : سریع زنگ بزنید آمبولانس ( گریه و نگران)
ا.ت : کوو..ک کوک غش کرده . لطفاً زنگ بزنید ( گریه)
بادیگارد: متاسفم ولی به ما دستور داده شده که حتی در شرایط ضروری هم نباید به آمبولانس زنگ زد
ا.ت : یعنییییی چی که .. نمیتونین ( گریه و داد ) کوک داره میمیره
بادیگارد: متاسفم
ا.ت : خب .... خب اگه دکتر شخصی داره لطفا بهش زنگ بزنید ( گریه )
بادیگارد: باشه . داره الان بهشون خبر میدم که بیان
ا.ت : با...شه لطفاً زود باشید ( نگران )
بادیگارد: باشه
( بعد از چند مین )
( دکتر اومد . دکتر را با د نشون میدم )
ا.ت : لطفاً عجله کنید ( گریه و نگران)
د : باشه
( ا.ت و دکتر رفتند داخل اتاق کوک)
ا.ت ویو
بعد از چند مین دکتر اومد باهم رفتیم سمت اتاق کوک . دکتر نشست روی زمین پیش کوک و داشت دستکش هاش را دستش میکرد و به من گفت که دکمه های لباس کوک را باز کنم . همین جوری که داشتم با دستای خونیم دکمه های لباس کوک را باز میکرد اشکام جاری میشد. باز کردم و اومدم عقب تا دکتر کارش را انجام بده .
د: لعنتی خیلی زخمش عمیقه
ا.ت : ... یع..نی .. نمیتونین در مانش کنید ( گریه)
د : ......
پارت ۲۴ تموم شد ⭐✨🤍🤍✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🥰🥰✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🌫️🌸✨🤍✨
۲۳.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.