ثانیه عشق
p1
سلام من ا/تم یه دختر احساسی ولی انتقام جو و همچنین کیوت.من ۱۷سالمه.
ویو ا/ت.
هوا بارونی بود.خیلی هم بارونی بود.تعداد زیادی از مردم زیر ایستگاه اتوبوس منتظر بودن.بعد از پنج دقیقه اتوبوس رسید.مثل همیشه گذاشتم اول بقیه سوار بشن و فقط یه پسر جوون که تقریبا قدش بلند بود مونده بود که من رفتم سوار بشم. پام رو توی اتوبوس گذاشتم که یه دفعه پام لیز خورد و داشتم از پشت می افتادم که یه دست منو هول داد به جلو،دستش خیلی بزرگ بود.خجالت کشیدم و گفتم:«ممنون»و بالا رفتم.بارون خیلی شدید بود و پنجره ها رو می کوبید.اتوبوس پشت چراغ قرمز وایساد،تو اون زمان منم رژلبم رو درآوردم،چون از قبل وقت نکرده بودم رژ بزنم به همین دلیل با خودم آوردم،خواستم بزنم و توی شیشه های اتوبوس نگاه میکردم چون هوا گرگ و میش بود شیشه ها مثل آینه بود.اون رو روی لبام گذاشتم یه دفعه اتوبوس حرکت کرد و روی چونم کشیده شدددد.داشتم از خجالت آب میشدم،توی کیفم رو نگاه کردم.واااای خداااااا هیچی توش نبود که اینو پاک کنم،اتوبوس روی یه دست انداز رد شد و پام رفت لای پام و افتادم روی پسره و یه دفعه بغلش کردممم.سرم رفت روی شونه ی پسره و لبام به گردن پسره خورد،محکم با دستاش منو هول داد.البته بعد از چند ثانیه و گفت :«دختره ی بی عرضه»منم دهنم از تعجب باز مونده بود نمیدونستم چی بگم ، بگم رژم خورده به گردنت و اون قرمز شده یا بگم میتونی چشماتو یه لحظه ببندی؟
از یه طرف هم از دستش عصبانی بودم ، پام رو روی پاش گذاشتم و با مشت به شونه ی چپش زدم و...
بمون تو خماری🕳️💀
سلام من ا/تم یه دختر احساسی ولی انتقام جو و همچنین کیوت.من ۱۷سالمه.
ویو ا/ت.
هوا بارونی بود.خیلی هم بارونی بود.تعداد زیادی از مردم زیر ایستگاه اتوبوس منتظر بودن.بعد از پنج دقیقه اتوبوس رسید.مثل همیشه گذاشتم اول بقیه سوار بشن و فقط یه پسر جوون که تقریبا قدش بلند بود مونده بود که من رفتم سوار بشم. پام رو توی اتوبوس گذاشتم که یه دفعه پام لیز خورد و داشتم از پشت می افتادم که یه دست منو هول داد به جلو،دستش خیلی بزرگ بود.خجالت کشیدم و گفتم:«ممنون»و بالا رفتم.بارون خیلی شدید بود و پنجره ها رو می کوبید.اتوبوس پشت چراغ قرمز وایساد،تو اون زمان منم رژلبم رو درآوردم،چون از قبل وقت نکرده بودم رژ بزنم به همین دلیل با خودم آوردم،خواستم بزنم و توی شیشه های اتوبوس نگاه میکردم چون هوا گرگ و میش بود شیشه ها مثل آینه بود.اون رو روی لبام گذاشتم یه دفعه اتوبوس حرکت کرد و روی چونم کشیده شدددد.داشتم از خجالت آب میشدم،توی کیفم رو نگاه کردم.واااای خداااااا هیچی توش نبود که اینو پاک کنم،اتوبوس روی یه دست انداز رد شد و پام رفت لای پام و افتادم روی پسره و یه دفعه بغلش کردممم.سرم رفت روی شونه ی پسره و لبام به گردن پسره خورد،محکم با دستاش منو هول داد.البته بعد از چند ثانیه و گفت :«دختره ی بی عرضه»منم دهنم از تعجب باز مونده بود نمیدونستم چی بگم ، بگم رژم خورده به گردنت و اون قرمز شده یا بگم میتونی چشماتو یه لحظه ببندی؟
از یه طرف هم از دستش عصبانی بودم ، پام رو روی پاش گذاشتم و با مشت به شونه ی چپش زدم و...
بمون تو خماری🕳️💀
۱.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.