پارت۳۳...فیک کوک
.
.
جنی:خب خانم انیشتین نقشتو بگو
+:حیحیی چشمم...ببین تو میتونی هفته ای یک بار از تلفن به مدت ۱ روز استفاده کنی درسته؟
جنی:آره
+:و اگر آجوما خواست میتونی باهاش بری خرید
جنی:خب
+:روز دوشنبه ب نحوه ای با آجوما هماهنگ میکنیم که فرداش مارو ببره بیرون و فرداش که گوشیتو دادن زنگ میزنیم به کوک و میگیم به آدرس^^^بیاد
جنی:نقشه ی عالیه ما میتونیم
+:اوهوم..جنی ازت ی خواهش دیگم دارم
جنی:جانم
+:روزی که از اینجا رفتم توهم باهام بیا ببین کوک بهتر از تهیونگه اینجا مثل اسیر نگهت داشتن
جنی:خیلی دلم میخواد بیام ولی نمیتونم
+:چرا؟
جنی:خ.خب مادر بزرگ من بیماره و من کل زندگیم فقط اون ی مادر بزرگو دارم و هزینه دارو هاش زیاده و باحقوقی که تهیونگ بهم میده بزور میتونم داروهاشو بخرم(بغض)
+:کوک دو برابر تهیونگ بهت حقوق میده فک کن کوک پولدار ترین فرد کره هست هم ی کار خوب بهت میده و هم بهترین حقوق رو
جنی:باشه...راستی اون خوراکی ها برای کیه؟
+:برای منه تهیونگ خریده
جنی:باز کن بخوریم
+:اول بریم قرارو ردیف کنیم بع
*گایز تا فردا ات باید به تهیونگ بگه که به عنوان دوست دخترش میره به اون مهمونی یا نه*
+:اجوما
اجوما:بله
+:اجوما میخواستم ی خواهشی کنم
اجوما:جانم
+:میشه منو و تو جنی بریم خرید لباس؟
اجوما:باید با ارباب صحبت کنید
+:چشم اگه قبول کرد بریم؟
اجوما:باشه کی؟
+:فردا
اجوما:باشه برو بپرس اگه گزاشت بریم
+:چشم
رفتم در اتاق تهیونگ رو زدم باز کرد
+:عام ارباب وقت دارید؟
تهیونگ:آره بگو
+:میخواستم بگم میتونم فردا برم خرید؟
تهیونگ:نه
+:ارباب خودتون گفتید میخوایید باهاتون به عنوان دوست دختر بیام برای اینم باید برم یچیزی بخرم
تهیونگ:فردا صبح باهم میریم
+:جنی هم میاد
تهیونگ:نکنه دلت تنبیه میخواد؟(جدی)
+:لطفا!
تهیونگ:نه برو بخواب
+:....(بدون حرفی رفت)
ویوات:
با دلتنگی منتظر فردا بودم یکم گریه کردم بعد گرفتم خوابیدم ساعت ۳:۱۲ صبح بود که بخاطر حالت تهوع از خواب بیدار شدم
به سرعت رفتم پایین و رفتم دستشویی موقع رفتن دیدم یکی آشپز خونست رفتم ببینم کیه
تهیونگ:نخوابیدی؟
+:خواب بودم بخاطر حالت تهوع بیدار شدم
تهیونگ:هوم
+:آه دلم
تهیونگ:خوبی؟
+:نیاز نیس نگران من باشید ارباب
تهیونگ:وقتی کسی نیست باهام راحت باش...چیزی دلت میخواد؟ویار کردی؟
+:هوم(تکون دادن سرش به عنوان آره،خجالت)
تهیونگ:چی؟(لیوان دستشو گزاشت رو میز و رفت صورت اتو تو دستش قاب کرد ولی ات نگاهش پایین بود)
تهیونگ:به من نگاه کن
+:هوم
تهیونگ:دلت چی میخواد؟
+:شکلات،آبنبات(خجالت)
تهیونگ:ازم خجالت نکش...بیا بشین برم بخرم بیام
فردا امتحان دارم دعا کنین🤝🥲
مین یونگی لایک کنندگان را صیقه میکند🤝😑😂
.
جنی:خب خانم انیشتین نقشتو بگو
+:حیحیی چشمم...ببین تو میتونی هفته ای یک بار از تلفن به مدت ۱ روز استفاده کنی درسته؟
جنی:آره
+:و اگر آجوما خواست میتونی باهاش بری خرید
جنی:خب
+:روز دوشنبه ب نحوه ای با آجوما هماهنگ میکنیم که فرداش مارو ببره بیرون و فرداش که گوشیتو دادن زنگ میزنیم به کوک و میگیم به آدرس^^^بیاد
جنی:نقشه ی عالیه ما میتونیم
+:اوهوم..جنی ازت ی خواهش دیگم دارم
جنی:جانم
+:روزی که از اینجا رفتم توهم باهام بیا ببین کوک بهتر از تهیونگه اینجا مثل اسیر نگهت داشتن
جنی:خیلی دلم میخواد بیام ولی نمیتونم
+:چرا؟
جنی:خ.خب مادر بزرگ من بیماره و من کل زندگیم فقط اون ی مادر بزرگو دارم و هزینه دارو هاش زیاده و باحقوقی که تهیونگ بهم میده بزور میتونم داروهاشو بخرم(بغض)
+:کوک دو برابر تهیونگ بهت حقوق میده فک کن کوک پولدار ترین فرد کره هست هم ی کار خوب بهت میده و هم بهترین حقوق رو
جنی:باشه...راستی اون خوراکی ها برای کیه؟
+:برای منه تهیونگ خریده
جنی:باز کن بخوریم
+:اول بریم قرارو ردیف کنیم بع
*گایز تا فردا ات باید به تهیونگ بگه که به عنوان دوست دخترش میره به اون مهمونی یا نه*
+:اجوما
اجوما:بله
+:اجوما میخواستم ی خواهشی کنم
اجوما:جانم
+:میشه منو و تو جنی بریم خرید لباس؟
اجوما:باید با ارباب صحبت کنید
+:چشم اگه قبول کرد بریم؟
اجوما:باشه کی؟
+:فردا
اجوما:باشه برو بپرس اگه گزاشت بریم
+:چشم
رفتم در اتاق تهیونگ رو زدم باز کرد
+:عام ارباب وقت دارید؟
تهیونگ:آره بگو
+:میخواستم بگم میتونم فردا برم خرید؟
تهیونگ:نه
+:ارباب خودتون گفتید میخوایید باهاتون به عنوان دوست دختر بیام برای اینم باید برم یچیزی بخرم
تهیونگ:فردا صبح باهم میریم
+:جنی هم میاد
تهیونگ:نکنه دلت تنبیه میخواد؟(جدی)
+:لطفا!
تهیونگ:نه برو بخواب
+:....(بدون حرفی رفت)
ویوات:
با دلتنگی منتظر فردا بودم یکم گریه کردم بعد گرفتم خوابیدم ساعت ۳:۱۲ صبح بود که بخاطر حالت تهوع از خواب بیدار شدم
به سرعت رفتم پایین و رفتم دستشویی موقع رفتن دیدم یکی آشپز خونست رفتم ببینم کیه
تهیونگ:نخوابیدی؟
+:خواب بودم بخاطر حالت تهوع بیدار شدم
تهیونگ:هوم
+:آه دلم
تهیونگ:خوبی؟
+:نیاز نیس نگران من باشید ارباب
تهیونگ:وقتی کسی نیست باهام راحت باش...چیزی دلت میخواد؟ویار کردی؟
+:هوم(تکون دادن سرش به عنوان آره،خجالت)
تهیونگ:چی؟(لیوان دستشو گزاشت رو میز و رفت صورت اتو تو دستش قاب کرد ولی ات نگاهش پایین بود)
تهیونگ:به من نگاه کن
+:هوم
تهیونگ:دلت چی میخواد؟
+:شکلات،آبنبات(خجالت)
تهیونگ:ازم خجالت نکش...بیا بشین برم بخرم بیام
فردا امتحان دارم دعا کنین🤝🥲
مین یونگی لایک کنندگان را صیقه میکند🤝😑😂
۶.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.