فیک(??Why you)پارت(81)
صبح روز بعد*
ا/ت:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!
موجیو:الباب گوسشاممممممممممممممم
ا/ت:خریدهههههههههههههههه
موجیو:چیوووووووووووووو؟؟؟
ا/ت خودشو روی تخت پرت کرد*
ا/ت:لباسا! اونم بجای یدونه رفته ۲۰ تا خریده!
موجیو:تعجب*
ا/ت:تازه کوک بیشعور نوشته هم گذاشتهههههههههههه!!!!!
متنه نوشته*
فکر کنم واسه چندوقتت بس باشه،اینطوری دیگه تو اتاقم سرک نمیکشی واسه سوتین ؛درضمن
الکی جو نگیرتت کوتوله زشت
پایان متن*
موجیو:آاا.......
ا/ت سرشو فرو کرد تو بالش *
ا/ت:جیغغغغغغغعغغ
موجیو:آم•_•'
ا/ت سرشو از بالش بیرون آورد*
ا/ت:من؟؟؟من کوتوله زشتم؟؟؟
کوتوله جدو آبادته زرافه بی ریخت!
تو بیش از حد درازی وگرنه من قدم عادیه ! بیریخت؟؟؟؟هن؟؟؟ریلی؟؟؟یدونه مژم به صدتا دوست دخترت میخوره مستر جئون!
یااااااااااااا مردک صورت کوفته ایییییییییییی دماغت عین موزهههههههه چشمات عین قوباغستتتتتتتتتت
موجیو:من بهتر برم بیرون
موجیو برای اینکه از اتاق خارج شه در رو باز کرد ولی با کسی که پشت در بود عین مجسمه شد*
موجیو:آ.....آ......جونگ کوک!
جونگ کوک:تعجب*
موجیو:تعجب*
ا/ت:درحاله خودخوری*
موجیو:آم .....بهتره که من...برم هه هه (خنده ضایع)
موجیو با سرعت نور از اون مکان دور شد*
در بسته شد*
ا/ت:واقعا من خودمو درک نمیکنم ،چرا بخاطره حرف آخرش ....ناراحت شدم؟؟؟
وایسادن کوک*
ا/ت:هوففففف....ولی انصافاََ چشماش خوشگله البته در عین حال قورباغه ای هست ولی قشنگن........یه روزی همون چشما احساس داشتن، ولی نمیدونم چرا وقتی به چشماش نگاه میکنم ....بغض تمام وجودمو میگیره.....یه حسی بهم میگه......انگار که اون چشما یه زمانی همه چیزم بودن ،وقتی تو چشماش نگاه میکنم توی اون دوتا تیله احساس میکنم خودمو میبینم
جونگ کوک:نگاه*
ا/ت:چشماش قشنگن اما ........ولی چشمای زیبا خیلی حرفا برای گفتن دارن،چشمای اونم خیلی حرفا برای گفتن داره
لبخند*
امیدوارم یه روزی اون حرفارو بگه چون....اینطوری باعث اذیت شدن قلبش میشه.
جونگ کوک :نگاه*
ا/ت از روی تخت اومد پایین و میخواست از اتاق خارج بشه که جونگ کوک رو دید *
ا/ت:جونگ کوک. تعجب*
جونگ کوک:تعجب*
ا/ت:از...از کی اینجای؟؟.استرس*
جونگ کوک:خوب... الان اومدم دیدم که داد و بیدادت تا اون سر عمارت داره میاد گفتم بیام ببینم چی شده که....
ا/ت:که؟؟؟.استرس*
جونگ کوک:که اومدم دیدم آروم دراز کشیدی روی تخت ،واقعاََ چته تو دختر؟؟فازت معلومه چیه؟؟؟
ا/ت که خیالش راحت شده بود از اینکه کوک هیچکدوم از حرفای چند لحظه قبلش رو نشنیده بود(به خیاله خودش)
یه نفس آسوده ای کشید و گفت*
ا/ت:خوب که چی ؟حق ندارم عصبی بشم ؟؟؟
جونگ کوک:حق نداشتن که نه ولی سر چیزای چرت و بیخود .....یکم نرمال نیست
ا/ت:یا منظورت اینه من نرمال نیستم؟؟؟
جونگ کوک:خودت گفتی نیاز به گفتن من نیست
ا/ت:پوکر*
ا/ت:میشه بری بیرون؟
جونگ کوک:نوچ
ا/ت:وات؟؟؟چرا اونوقت؟؟
جونگ کوک:چراش چسبیده راه،دختر تو یه تشکر خشک و خالیم برای لطفی که برات کردمم نکردی
ا/ت:قرمز شدن*عصبی*
ا/ت:خیلی ممنون آقای جئون بابته اونا حالا میشه بری بیرون؟
جونگ کوک:اوکی قبول میکنم
رفت*
ا/ت:مردکککککککک اویخطتثثتستطادثحسچستثدی!
فرش بک به بعدازظهر*
ا/ت:بنظرت امشب وقتشه
موجیو:بله الباب
ا/ت:خوبه
موجیو:الباب.....ولی ممکنه صدمه ای ببینین،من واقعاََ نگرانتون الباب
ا/ت:موجیو،من تصیممو گرفتم بعدشم.....لبخند*
تا وقتی که تو پیشمی برای چی باید نگران صدمه دیدن باشم هوم؟ مگر اینکه از پیشم بری .خنده*
موجیو:لبخند*
موجیو:من تا ابد کنارتونم الباب اینو مطمئن باشین .کیوت،لبخند*
ا/ت:خوب تا شب که خیلی مونده حداقل بریم پیش بقیه
موجیو:اوهوم
ویو حال عمارت*
نامجون:بچه ها کم بحث کنید سر میز غذاییما
تهیونگ:یا من اونو میخوام !
جین:نوچ اول من برداشتم پس ماله منه
نامجون:اصلا شنیدین که چی گفتم؟؟؟پوکر*
جیهوپ:نامجونا بهتر ساکت باشی اینطوری سنگین تری.خنده*
شوگا:هوفففف واقعا نمیتونم تحملشون کنم
جیمین :هیونگ چیکارشون داری ول کن اونارو چند دقیقه دیگه دست بر میدارن.خنده*
تهیونگ:ولی من از اینا دوست دارم!
جین:خوب به من چه ؟
تهیونگ:هیونگگگگگگگگگگ
ا/ت:یا زیر گوش من داد نزن
تهیونگ:ا/ت بهش بگو بهم بده اونو .کیوت*
ا/ت:آایششش ،مرد به این گندگی ببین چه اداهایی در میاره
تهیونگ:مخوامممممممم
ا/ت:باشه باشه یه لحظه وایسا
ا/ت بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت و ا یه سینی پر از میگوعه سرخ شده برگشت *
تهیونگ:چشمای قلبی شده*
چطورین؟؟؟☺💜
ا/ت:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!
موجیو:الباب گوسشاممممممممممممممم
ا/ت:خریدهههههههههههههههه
موجیو:چیوووووووووووووو؟؟؟
ا/ت خودشو روی تخت پرت کرد*
ا/ت:لباسا! اونم بجای یدونه رفته ۲۰ تا خریده!
موجیو:تعجب*
ا/ت:تازه کوک بیشعور نوشته هم گذاشتهههههههههههه!!!!!
متنه نوشته*
فکر کنم واسه چندوقتت بس باشه،اینطوری دیگه تو اتاقم سرک نمیکشی واسه سوتین ؛درضمن
الکی جو نگیرتت کوتوله زشت
پایان متن*
موجیو:آاا.......
ا/ت سرشو فرو کرد تو بالش *
ا/ت:جیغغغغغغغعغغ
موجیو:آم•_•'
ا/ت سرشو از بالش بیرون آورد*
ا/ت:من؟؟؟من کوتوله زشتم؟؟؟
کوتوله جدو آبادته زرافه بی ریخت!
تو بیش از حد درازی وگرنه من قدم عادیه ! بیریخت؟؟؟؟هن؟؟؟ریلی؟؟؟یدونه مژم به صدتا دوست دخترت میخوره مستر جئون!
یااااااااااااا مردک صورت کوفته ایییییییییییی دماغت عین موزهههههههه چشمات عین قوباغستتتتتتتتتت
موجیو:من بهتر برم بیرون
موجیو برای اینکه از اتاق خارج شه در رو باز کرد ولی با کسی که پشت در بود عین مجسمه شد*
موجیو:آ.....آ......جونگ کوک!
جونگ کوک:تعجب*
موجیو:تعجب*
ا/ت:درحاله خودخوری*
موجیو:آم .....بهتره که من...برم هه هه (خنده ضایع)
موجیو با سرعت نور از اون مکان دور شد*
در بسته شد*
ا/ت:واقعا من خودمو درک نمیکنم ،چرا بخاطره حرف آخرش ....ناراحت شدم؟؟؟
وایسادن کوک*
ا/ت:هوففففف....ولی انصافاََ چشماش خوشگله البته در عین حال قورباغه ای هست ولی قشنگن........یه روزی همون چشما احساس داشتن، ولی نمیدونم چرا وقتی به چشماش نگاه میکنم ....بغض تمام وجودمو میگیره.....یه حسی بهم میگه......انگار که اون چشما یه زمانی همه چیزم بودن ،وقتی تو چشماش نگاه میکنم توی اون دوتا تیله احساس میکنم خودمو میبینم
جونگ کوک:نگاه*
ا/ت:چشماش قشنگن اما ........ولی چشمای زیبا خیلی حرفا برای گفتن دارن،چشمای اونم خیلی حرفا برای گفتن داره
لبخند*
امیدوارم یه روزی اون حرفارو بگه چون....اینطوری باعث اذیت شدن قلبش میشه.
جونگ کوک :نگاه*
ا/ت از روی تخت اومد پایین و میخواست از اتاق خارج بشه که جونگ کوک رو دید *
ا/ت:جونگ کوک. تعجب*
جونگ کوک:تعجب*
ا/ت:از...از کی اینجای؟؟.استرس*
جونگ کوک:خوب... الان اومدم دیدم که داد و بیدادت تا اون سر عمارت داره میاد گفتم بیام ببینم چی شده که....
ا/ت:که؟؟؟.استرس*
جونگ کوک:که اومدم دیدم آروم دراز کشیدی روی تخت ،واقعاََ چته تو دختر؟؟فازت معلومه چیه؟؟؟
ا/ت که خیالش راحت شده بود از اینکه کوک هیچکدوم از حرفای چند لحظه قبلش رو نشنیده بود(به خیاله خودش)
یه نفس آسوده ای کشید و گفت*
ا/ت:خوب که چی ؟حق ندارم عصبی بشم ؟؟؟
جونگ کوک:حق نداشتن که نه ولی سر چیزای چرت و بیخود .....یکم نرمال نیست
ا/ت:یا منظورت اینه من نرمال نیستم؟؟؟
جونگ کوک:خودت گفتی نیاز به گفتن من نیست
ا/ت:پوکر*
ا/ت:میشه بری بیرون؟
جونگ کوک:نوچ
ا/ت:وات؟؟؟چرا اونوقت؟؟
جونگ کوک:چراش چسبیده راه،دختر تو یه تشکر خشک و خالیم برای لطفی که برات کردمم نکردی
ا/ت:قرمز شدن*عصبی*
ا/ت:خیلی ممنون آقای جئون بابته اونا حالا میشه بری بیرون؟
جونگ کوک:اوکی قبول میکنم
رفت*
ا/ت:مردکککککککک اویخطتثثتستطادثحسچستثدی!
فرش بک به بعدازظهر*
ا/ت:بنظرت امشب وقتشه
موجیو:بله الباب
ا/ت:خوبه
موجیو:الباب.....ولی ممکنه صدمه ای ببینین،من واقعاََ نگرانتون الباب
ا/ت:موجیو،من تصیممو گرفتم بعدشم.....لبخند*
تا وقتی که تو پیشمی برای چی باید نگران صدمه دیدن باشم هوم؟ مگر اینکه از پیشم بری .خنده*
موجیو:لبخند*
موجیو:من تا ابد کنارتونم الباب اینو مطمئن باشین .کیوت،لبخند*
ا/ت:خوب تا شب که خیلی مونده حداقل بریم پیش بقیه
موجیو:اوهوم
ویو حال عمارت*
نامجون:بچه ها کم بحث کنید سر میز غذاییما
تهیونگ:یا من اونو میخوام !
جین:نوچ اول من برداشتم پس ماله منه
نامجون:اصلا شنیدین که چی گفتم؟؟؟پوکر*
جیهوپ:نامجونا بهتر ساکت باشی اینطوری سنگین تری.خنده*
شوگا:هوفففف واقعا نمیتونم تحملشون کنم
جیمین :هیونگ چیکارشون داری ول کن اونارو چند دقیقه دیگه دست بر میدارن.خنده*
تهیونگ:ولی من از اینا دوست دارم!
جین:خوب به من چه ؟
تهیونگ:هیونگگگگگگگگگگ
ا/ت:یا زیر گوش من داد نزن
تهیونگ:ا/ت بهش بگو بهم بده اونو .کیوت*
ا/ت:آایششش ،مرد به این گندگی ببین چه اداهایی در میاره
تهیونگ:مخوامممممممم
ا/ت:باشه باشه یه لحظه وایسا
ا/ت بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت و ا یه سینی پر از میگوعه سرخ شده برگشت *
تهیونگ:چشمای قلبی شده*
چطورین؟؟؟☺💜
۸.۳k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.