شوهر سخت گیر من پارت ۲۳
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟑
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون اوف
من چیکار کنم چرا حرفمو باور نمیکنه
آخه چرا من اینقدر بد بختم چرا چرا
خستم دیگه خوب بچه بود سقط شد
رفت میتونیم دوباره بچه دار بشیم ولی
نه آقا بهم باور نداره منم دیگه نمیخام از
دلش دربیارم هر جور میخاد فکر کنه
خسته شدم دیگه اه
کوک ویو:
خیلی عصبانی بودم چرا ا.ت اینقدر
سنگدل آخه از اتاق زدم بیرون و رفتم
آشپزخانه یه لیوان اب بخورم
÷چیزی شده
کوک: نه چرا میپرسی
÷خواستم بدونم دوستم چش شده
کوک: از ا.ت عصبانیم
÷جونگ کوک اینقدر اذیتش نکن شاید
بچه رو نمیخواست اون هنوز برای مادر
بچه ی تو شدن آماده نیست
کوک:
با این حرف رادیکا بجوش اومد یعنی
چی که اون هنوز برای مادر شدن بچه ی
من آماده نیست یعنی از من بچه نمیخاد
کوک: من میرم
÷کجا شب
کوک: میرم یه جای خلوت
÷میخای منم بیام
کوک: نه ممنونم ازت
÷بخاطر چی
کوک: که اینقدر مهربونی
ا.ت: کوک داری کجا میری این وقت شب
کوک: به تو ربطی نداره
ا.ت: یعنی چی که به من ربط نداره
من زنتمااا چطور میتونی این حرفو بزنی
ا.ت: تو میشه بری«رو به رادیکا»
کوک: اون هیچ جا نمیره چیزی نیس که بره
ا.ت: واقعا دیگه دارم خسته میشم
کوک: اعتراف کردی که داری خسته میشی از من
ا.ت: اینطوری نیست
کوک: چرا همینطوره
ا.ت: اینطوری نیست من از تو خسته
نشدم اون بچه هم که دیروز که داشتم
از پله ها میومدم لیز خوردم اون فقط
یه بچه بود که سقط شد رفت ما میتونیم
دوباره بچه دار شیم چرا نمیفهمی
کوک: هه انتظار داری باور کنم چه خبر
شاید اونا رو هم سقط منی هااا
ا.ت: نمیکنم نمیکنممممم
رادیکا ویو:
واو با یه حرفم که به جونگ کوک زدم
اینقدر عصبانی شد فکر کن بیشتر بزنم
چه معرکه ای میشه واو عجب دعوایی
کوک به من گفت نرم وایی دارم از
خوشحال پرواز میکنم عجب دعوای کاش
شدت بگیره
«پایان»
راوری: جونگکوک..... نمیدونست.... که...
این... اتفاقا.... زیر... سر.. رادیکا هست
نمیدونست قراره چه اتفاقاتی بیوفته
اون فکر میکرد ا.ت از قصد این کارو
کرده کوک بدون توجه به ا. ت
رفت اتاقش و......
ادامه دارد......
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆:𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕:اجباریه
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓:𝟓𝟗𝟎
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟑
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون اوف
من چیکار کنم چرا حرفمو باور نمیکنه
آخه چرا من اینقدر بد بختم چرا چرا
خستم دیگه خوب بچه بود سقط شد
رفت میتونیم دوباره بچه دار بشیم ولی
نه آقا بهم باور نداره منم دیگه نمیخام از
دلش دربیارم هر جور میخاد فکر کنه
خسته شدم دیگه اه
کوک ویو:
خیلی عصبانی بودم چرا ا.ت اینقدر
سنگدل آخه از اتاق زدم بیرون و رفتم
آشپزخانه یه لیوان اب بخورم
÷چیزی شده
کوک: نه چرا میپرسی
÷خواستم بدونم دوستم چش شده
کوک: از ا.ت عصبانیم
÷جونگ کوک اینقدر اذیتش نکن شاید
بچه رو نمیخواست اون هنوز برای مادر
بچه ی تو شدن آماده نیست
کوک:
با این حرف رادیکا بجوش اومد یعنی
چی که اون هنوز برای مادر شدن بچه ی
من آماده نیست یعنی از من بچه نمیخاد
کوک: من میرم
÷کجا شب
کوک: میرم یه جای خلوت
÷میخای منم بیام
کوک: نه ممنونم ازت
÷بخاطر چی
کوک: که اینقدر مهربونی
ا.ت: کوک داری کجا میری این وقت شب
کوک: به تو ربطی نداره
ا.ت: یعنی چی که به من ربط نداره
من زنتمااا چطور میتونی این حرفو بزنی
ا.ت: تو میشه بری«رو به رادیکا»
کوک: اون هیچ جا نمیره چیزی نیس که بره
ا.ت: واقعا دیگه دارم خسته میشم
کوک: اعتراف کردی که داری خسته میشی از من
ا.ت: اینطوری نیست
کوک: چرا همینطوره
ا.ت: اینطوری نیست من از تو خسته
نشدم اون بچه هم که دیروز که داشتم
از پله ها میومدم لیز خوردم اون فقط
یه بچه بود که سقط شد رفت ما میتونیم
دوباره بچه دار شیم چرا نمیفهمی
کوک: هه انتظار داری باور کنم چه خبر
شاید اونا رو هم سقط منی هااا
ا.ت: نمیکنم نمیکنممممم
رادیکا ویو:
واو با یه حرفم که به جونگ کوک زدم
اینقدر عصبانی شد فکر کن بیشتر بزنم
چه معرکه ای میشه واو عجب دعوایی
کوک به من گفت نرم وایی دارم از
خوشحال پرواز میکنم عجب دعوای کاش
شدت بگیره
«پایان»
راوری: جونگکوک..... نمیدونست.... که...
این... اتفاقا.... زیر... سر.. رادیکا هست
نمیدونست قراره چه اتفاقاتی بیوفته
اون فکر میکرد ا.ت از قصد این کارو
کرده کوک بدون توجه به ا. ت
رفت اتاقش و......
ادامه دارد......
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆:𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕:اجباریه
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓:𝟓𝟗𝟎
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۸۶.۷k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.