میروم تا با غرورت اندکی خلوت کنی
میروم تا با غرورت اندکی خلوت کنی
در دلت با شعرهایم اندکی صحبت کنی
حسرتی باشد برایت همکلامی با دلم
لاجرم با غصه هایت اندکی غیبت کنی
در خیالت نقشِ من با خونِ دل جاری شود
در نبودم دیگران را غرقِ در عبرت کنی
میروم تا قصه ی هجرانِ یارت تا ابد
زهرِ بر کامت شود ، با دیگران قسمت کنی
میروم تا هر که از حالِ پریشانت شنید
خاطراتت را کنارم غرقِ در تهمت کنی
دردِ بی درمانت آخر می کشاند تا جنون
قاصدک تا قاصدک را بیخبر عادت کنی
در دلت با شعرهایم اندکی صحبت کنی
حسرتی باشد برایت همکلامی با دلم
لاجرم با غصه هایت اندکی غیبت کنی
در خیالت نقشِ من با خونِ دل جاری شود
در نبودم دیگران را غرقِ در عبرت کنی
میروم تا قصه ی هجرانِ یارت تا ابد
زهرِ بر کامت شود ، با دیگران قسمت کنی
میروم تا هر که از حالِ پریشانت شنید
خاطراتت را کنارم غرقِ در تهمت کنی
دردِ بی درمانت آخر می کشاند تا جنون
قاصدک تا قاصدک را بیخبر عادت کنی
۶۲۶
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.