ادامه رمانم.......
ادامه رمانم.......
کانائو رفت بیرون و دکتر هم همراهش اومد و گفت که:کانائو سان شینوبو سان برای بدست اوردن دوباره ی روحیه و سلامتش باید پیش یه بچه باشه و من میبرمش پیش اون بچه کانائو قبول کرد و رفت
دوروز بعد:
شینوبو پیش اون بچه رفتو حدود یک ماه اونجا بود و کاملا درمان شده بود
بعد یه مدت شینوبو رفت بیرون و رفت داخل کتابخانه کتاب هارو نگاه میکرد
) دوستان گلم اینجا نیاز به تجسم کردن اون لحظه داره)
که یه کتاب دید توی ذهنش یه چیزی رو دید:خواهرش کانائه که داشت این کتاب رو میخوند و میخندید شینوبو صداش میکرد ولی کانائه انگا هیپنوتیزم شده بود و نمیشنید و وقتی کتاب رو کنار گذاشت گفت:خواهر صدام کردی
شینوبو:اره ترسیدم چیزیت شده باشه
کانائه:نگران نباش این کتاب انقدر قشنگه که بابت تمام حواسم رو برای خوندنش بزارم
............................................................
ادامه دارد
کانائو رفت بیرون و دکتر هم همراهش اومد و گفت که:کانائو سان شینوبو سان برای بدست اوردن دوباره ی روحیه و سلامتش باید پیش یه بچه باشه و من میبرمش پیش اون بچه کانائو قبول کرد و رفت
دوروز بعد:
شینوبو پیش اون بچه رفتو حدود یک ماه اونجا بود و کاملا درمان شده بود
بعد یه مدت شینوبو رفت بیرون و رفت داخل کتابخانه کتاب هارو نگاه میکرد
) دوستان گلم اینجا نیاز به تجسم کردن اون لحظه داره)
که یه کتاب دید توی ذهنش یه چیزی رو دید:خواهرش کانائه که داشت این کتاب رو میخوند و میخندید شینوبو صداش میکرد ولی کانائه انگا هیپنوتیزم شده بود و نمیشنید و وقتی کتاب رو کنار گذاشت گفت:خواهر صدام کردی
شینوبو:اره ترسیدم چیزیت شده باشه
کانائه:نگران نباش این کتاب انقدر قشنگه که بابت تمام حواسم رو برای خوندنش بزارم
............................................................
ادامه دارد
۲.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.