(فصل سوم)پارت۴ویو جونگ کوک
(فصل سوم)پارت۴ویو جونگ کوک
که در با شتاب باز شد۰با عصبانیت سرم رو اوردم بالا و میخواستم فوش بدم که با دیدن کسی که جلوم بود چشمام تا هد امکان باز شد۰او،اون اینجا چیکار میکنه؟؟؟
اصلا به چه حقی اومده اینجا؟
بعداز اون کاری که کرده،برای چی باید دوباره بیاد اینجا؟
صورتش اعصبانی بود که با دیدنم صورت عصبانیش تبدیل شد به گریه و خوشحالی و دوید پیشم و بغلم کرد۰چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان دقیقا چیکار کرد که شروع به صحبت کرد۰
تهیونگ:دلم برات تنگ شده بود!!!
چرا داره اینجوری میکنع؟
مگه بچست که داره گریه میکنه؟
یعنی چی دلم واست تنگ شده؟
انقدر بد داشت گریه میکرد که منم دلم خواست بغلش کنم عرررر بزنم۰
جونگ کوک:باشه باشه۰
حالا چیشده؟سراغ منو گرفتی؟
مگه حالت از من بهم نمیخورد؟
تهیونگ:اشتباه کرده بودم۰
فکر میکردم واقعی بود بعداز متوجه شدن سریع خودم رو رسوندم اینجا۰
البته میخواستم برم پیشه ات بهش همچیرو بگم ولی فهمیدم کره نیست۰
جونگ کوک:خوب دادش چر۰۰۰
چییییی؟؟ات کره نیست؟
منظورت چی؟؟
کجاست؟
تهیونگ:آره کره نیست۰
ولی فهمیدم کجاست
جونگ کوک:۰۰۰۰۰
ممنون باوت حمایت هاتون
که در با شتاب باز شد۰با عصبانیت سرم رو اوردم بالا و میخواستم فوش بدم که با دیدن کسی که جلوم بود چشمام تا هد امکان باز شد۰او،اون اینجا چیکار میکنه؟؟؟
اصلا به چه حقی اومده اینجا؟
بعداز اون کاری که کرده،برای چی باید دوباره بیاد اینجا؟
صورتش اعصبانی بود که با دیدنم صورت عصبانیش تبدیل شد به گریه و خوشحالی و دوید پیشم و بغلم کرد۰چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان دقیقا چیکار کرد که شروع به صحبت کرد۰
تهیونگ:دلم برات تنگ شده بود!!!
چرا داره اینجوری میکنع؟
مگه بچست که داره گریه میکنه؟
یعنی چی دلم واست تنگ شده؟
انقدر بد داشت گریه میکرد که منم دلم خواست بغلش کنم عرررر بزنم۰
جونگ کوک:باشه باشه۰
حالا چیشده؟سراغ منو گرفتی؟
مگه حالت از من بهم نمیخورد؟
تهیونگ:اشتباه کرده بودم۰
فکر میکردم واقعی بود بعداز متوجه شدن سریع خودم رو رسوندم اینجا۰
البته میخواستم برم پیشه ات بهش همچیرو بگم ولی فهمیدم کره نیست۰
جونگ کوک:خوب دادش چر۰۰۰
چییییی؟؟ات کره نیست؟
منظورت چی؟؟
کجاست؟
تهیونگ:آره کره نیست۰
ولی فهمیدم کجاست
جونگ کوک:۰۰۰۰۰
ممنون باوت حمایت هاتون
۷۶۷
۱۶ دی ۱۴۰۳