(پارت 44) .I wish I never saw it
تا خواستم جواب بدم جیمین جواب داد
جیمین: چهار ماه یک روز
دکتر: ایشون همسرتونن... چند ماه پیش تنها بودی
تا خواستم دهن باز کنم بازم جیمین جواب داد
جیمین: لزومی نمیبینم که باید بگم... خانم دکتر
تیکه اخرشو محکم گفت وقتی بهش نگاه کردم انگار خیلی بهش برخورد بزور خودمو نگه داشتم
دکتر: میشه برگه حامله گیشو بدید
جیمین برگه رو داد بعد چند دقیقه نگاهشو داد به ما
دکتر: خوب تا لباستو با همسرت دربیاری من
میام
انگار لفظ عزیزمش کار انداخت هروقت میامد همش عزیزم میگفت و خوب نهایت احترام بود ولی مثل اینکه از برخورد جیمین دیگه نمیگفت منم با افکارم نزدیک بود منفجر شم
با کمک جیمین لباسمو در اوردم دستشو گذاشت زیره باسنم دستمو گذاشتم رو شونش یکی رو هم رو تخت خودمو کشیدم رو تخت دراز کشیدم
دکتر اومد کنارم نشست یه دستمال گرفت یه تیکیه کوچیکشو گذاشت لای شورتم بقیه دستمال شورتمو پوشونده بود مایعی ریخت رو شکمم با سردیش تنم لرز کرد گرمای دست جیمینو حس کردم برگشتم سمتش یه لبخند شیرین بهم پاشید لبخندش خیلی
قشنگه دوباره برگشتم سمت دکتر دستش یه سوزن بزرگ بود ترسیده بودم
جیمین: عزیزم
برگشتم سمتش
ت ا: ب... بله
جیمین: دوست داری اسم بچه مون چی باشه؟
ت ا: اگه دختر بود سونا اگه پ.... با صدای دکتر برگشتم
دکتر: دوست داری صدای بچه تو بشنوی؟
با سر تعید کردم دستگاهی رو گذاشت رو شکمم بعد چند ثانیه صدای ضعیف قلبشو میشنیدم صدای بچه کوچولوم باورم نمیشد مامان شدم از خشحالی اشک میریختم به جیمین نگاه کردم با یکی از دستاش صورتمو قاب کرد با انگشت شستش اشکامو پاک میکرد
جیمین: بچه مون خواست صدای قلبشو بشنوی خوشحال شی نه اینکه مامان کوچولومون گریه کنه
انگشته تو بزار روی اون قلبه لایک کن
جیمین: چهار ماه یک روز
دکتر: ایشون همسرتونن... چند ماه پیش تنها بودی
تا خواستم دهن باز کنم بازم جیمین جواب داد
جیمین: لزومی نمیبینم که باید بگم... خانم دکتر
تیکه اخرشو محکم گفت وقتی بهش نگاه کردم انگار خیلی بهش برخورد بزور خودمو نگه داشتم
دکتر: میشه برگه حامله گیشو بدید
جیمین برگه رو داد بعد چند دقیقه نگاهشو داد به ما
دکتر: خوب تا لباستو با همسرت دربیاری من
میام
انگار لفظ عزیزمش کار انداخت هروقت میامد همش عزیزم میگفت و خوب نهایت احترام بود ولی مثل اینکه از برخورد جیمین دیگه نمیگفت منم با افکارم نزدیک بود منفجر شم
با کمک جیمین لباسمو در اوردم دستشو گذاشت زیره باسنم دستمو گذاشتم رو شونش یکی رو هم رو تخت خودمو کشیدم رو تخت دراز کشیدم
دکتر اومد کنارم نشست یه دستمال گرفت یه تیکیه کوچیکشو گذاشت لای شورتم بقیه دستمال شورتمو پوشونده بود مایعی ریخت رو شکمم با سردیش تنم لرز کرد گرمای دست جیمینو حس کردم برگشتم سمتش یه لبخند شیرین بهم پاشید لبخندش خیلی
قشنگه دوباره برگشتم سمت دکتر دستش یه سوزن بزرگ بود ترسیده بودم
جیمین: عزیزم
برگشتم سمتش
ت ا: ب... بله
جیمین: دوست داری اسم بچه مون چی باشه؟
ت ا: اگه دختر بود سونا اگه پ.... با صدای دکتر برگشتم
دکتر: دوست داری صدای بچه تو بشنوی؟
با سر تعید کردم دستگاهی رو گذاشت رو شکمم بعد چند ثانیه صدای ضعیف قلبشو میشنیدم صدای بچه کوچولوم باورم نمیشد مامان شدم از خشحالی اشک میریختم به جیمین نگاه کردم با یکی از دستاش صورتمو قاب کرد با انگشت شستش اشکامو پاک میکرد
جیمین: بچه مون خواست صدای قلبشو بشنوی خوشحال شی نه اینکه مامان کوچولومون گریه کنه
انگشته تو بزار روی اون قلبه لایک کن
۱۱۶.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.