White Rose 🤍 ³⁷
ات ویو]
صبح با احساس اینکه یکی داره موهامو از رو پیشونیم کنار میزنه بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم جونگکوک و اون لبخند آرومش بود
جونگکوک: صبح بخیر دارلینگ بالاخره بیدار شدی
تمام دیشب یادم اومد و کل خونم از خجالت جمع شد تو صورتم
منو کشید تو بغلش و سرمو گرفت تو سینهی لختش و رو موهامو بوسید
جونگکوک آروم خندید: فکر نمیکردم اینقدر خجالتی باشی
سرمو یکم بردم بالا و چشمم خورد به گردنش که کبود شده، دستمو بردم بالا و انگشتمو کشیدم روش
ات: اینجات چی شده ؟
جونگکوک: یادت نمیاد؟ خودت گازم گرفتی (دستشو آروم کشید رو کمرم) پاشو پاشو وروجک برو یه دوش بگیر منم میرم رامن درست کنم برای بعد از خماری بخوریم
سرمو تکون دادم آروم بلند شدم ملافه رو پیچوندم دورم و رفتم تو حموم
بعد از حموم لباسامو پوشیدم و یه حولهی کوچیکو پیچیدم دور موهام و رفتم طبقهی پایین که جونگکوک رو سر گاز دیدم
ات: آچا کجاست؟
جونگکوک: رفته مهدکودک (دستمو گرفت و نشوندم پشت میز یه بشقاب رامن گذاشت جلوم)
شروع کردم خوردن: وای کوک این خیلی خوشمزهسسس
لبخند آرومی بهم زد: نوش جونت بیب
بعد از اینکه غذاهامون تموم شد بلند شدم ظرفا رو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین ظرفشویی
جونگکوکم دو تا ماگ قهوه ریخت و رفتیم تو پذیرایی
خواستم کنارش بشینم که دور کمرمو گرفت و منو نشوند رو پاش
جونگکوک: یادته بهت گفتم با آچا برید لباس زمستونی بخرید
سرمو آروم تکون دادم
جونگکوک: ببین آدرس یه مزون رو بهت میدم بعد از خرید لباس زمستونی برید اونجا، هفته دیگه تولد تهیونگه یه مهمونی گرفته اگه خواستی برو لباس مهمونی بخر
ات: باشه
همون لحظه زنگ در رو زدن و آچا از در اومد
آچا: سلاااممم بر مامان بابای قشنگگگمم (اومد پرید رومون ، دستای کوچولوشو دو طرف گونه هام گذاشت و منو بوس کرد) مامان کی میریم خریددد ؟
ات: پاشو پاشو بریم حاضر شیم بعدش میریم...
صبح با احساس اینکه یکی داره موهامو از رو پیشونیم کنار میزنه بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم جونگکوک و اون لبخند آرومش بود
جونگکوک: صبح بخیر دارلینگ بالاخره بیدار شدی
تمام دیشب یادم اومد و کل خونم از خجالت جمع شد تو صورتم
منو کشید تو بغلش و سرمو گرفت تو سینهی لختش و رو موهامو بوسید
جونگکوک آروم خندید: فکر نمیکردم اینقدر خجالتی باشی
سرمو یکم بردم بالا و چشمم خورد به گردنش که کبود شده، دستمو بردم بالا و انگشتمو کشیدم روش
ات: اینجات چی شده ؟
جونگکوک: یادت نمیاد؟ خودت گازم گرفتی (دستشو آروم کشید رو کمرم) پاشو پاشو وروجک برو یه دوش بگیر منم میرم رامن درست کنم برای بعد از خماری بخوریم
سرمو تکون دادم آروم بلند شدم ملافه رو پیچوندم دورم و رفتم تو حموم
بعد از حموم لباسامو پوشیدم و یه حولهی کوچیکو پیچیدم دور موهام و رفتم طبقهی پایین که جونگکوک رو سر گاز دیدم
ات: آچا کجاست؟
جونگکوک: رفته مهدکودک (دستمو گرفت و نشوندم پشت میز یه بشقاب رامن گذاشت جلوم)
شروع کردم خوردن: وای کوک این خیلی خوشمزهسسس
لبخند آرومی بهم زد: نوش جونت بیب
بعد از اینکه غذاهامون تموم شد بلند شدم ظرفا رو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین ظرفشویی
جونگکوکم دو تا ماگ قهوه ریخت و رفتیم تو پذیرایی
خواستم کنارش بشینم که دور کمرمو گرفت و منو نشوند رو پاش
جونگکوک: یادته بهت گفتم با آچا برید لباس زمستونی بخرید
سرمو آروم تکون دادم
جونگکوک: ببین آدرس یه مزون رو بهت میدم بعد از خرید لباس زمستونی برید اونجا، هفته دیگه تولد تهیونگه یه مهمونی گرفته اگه خواستی برو لباس مهمونی بخر
ات: باشه
همون لحظه زنگ در رو زدن و آچا از در اومد
آچا: سلاااممم بر مامان بابای قشنگگگمم (اومد پرید رومون ، دستای کوچولوشو دو طرف گونه هام گذاشت و منو بوس کرد) مامان کی میریم خریددد ؟
ات: پاشو پاشو بریم حاضر شیم بعدش میریم...
۱۲.۹k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.