رز صورتی پارت ۱
از زبان آنیا:
مث همیشه ساعت ۷ صب بیدار شدمو رفتم سمت دست شویی دست و صورتم شستم و رفتم لباسامو پوشیدم کیفمو جمع کردمو رفتم پیش بابام
آنیا:آنیا واسه مدرسه آمادس
لوید:خوبه آنیا بیا بریم
آنیا و لوید سوار ماشین شدن و لوید آنیارو دم مدرسه پیاده کرد.
بکی:آنیا جونم اومدی؟
از زبان آنیا: من هنوز آپلود نشده بودم و دیدم همه هیجان زدن گفتم
آنیا: بکی
بکی:بله؟
آنیا: چرا همه اینقدر هیجان دارن؟
بکی: (صورت تعجب زده)واااااااتتتتتت؟ آنیا تو که بیشتر از همه برای مسابقه ورزش هیجان داشتیی!
تو ذهن آنیا: وااااایییی نننعهه!!😐😐 من تازه آپلود شدم یادم اومد امروز روز مسابقس، من که تمرین نکردم،ووووااااتتتتت😥😥😮 اما خونسرد باش آنیا
آنیا:(قیافه ی خونسرد)آها ! فک کردم شاید چیز دیگه این باشه😊
بکی:آها که این طور پس مشکلی نیس😛😝
همون لحظه سرو کله ی .........🤐
دامیان پیدا شد
دامیان:آهای کله صورتی بدو لباساتو بپوش باید با من و بکی و مکس تمرین کنی
آنیا:آنیا الان حاضر میشه
دامیان : خوبه
همه تو رخت کن لباساشونو عوض کردن
آنیا در حال خوندن ذهن دامیان:
ذهن دامیان:الان به خاطر اون مشت تلافی میکنم
و به اون کله صورتی سخت میگیرم
قیافه آنیا:😨
بکی:آنیا حالت خوبه ؟ میخوای استراحت کنی؟ چرا زل زدی به دامیان؟
آنیا:هااا؟ چی؟ نه! آنیا به پسر دوم زل نزده😳
ذهن بکی:حتما به اتفاقی افتاده
همه لباساشونو عوض کردن و شروع به تمرین والیبال کردن
در حال تمرین:
دامیان:خوبه مکس ، آفرین بکی ، بد نیس جولیا ، نه نه نه کله صورتی اینجوری اشتباهه
آنیا : آنیا کله صورتی نیست
دامیان: چرا هست
آنیا : نه نیست
ذهن دامیان: نمیدونم چرا اذیت کردن این کله صورتیه اینقدر بهم کیف میده
آنیا : نیستتتت
دامیان : چرا هست
آنیا : نه نیست
دامیان چرررااااااا
مربی ورزش : کافیه دعوا بی دعوا
دامیان: چشم (با یه پوزخند نگاه آنیا کرد)
آنیا : اینجوری درسته؟
دامیان:نه
آنیا: اینجوری؟
دامیان : نچ
آنیا : اینجوری؟
دامیان: نههه
مث همیشه ساعت ۷ صب بیدار شدمو رفتم سمت دست شویی دست و صورتم شستم و رفتم لباسامو پوشیدم کیفمو جمع کردمو رفتم پیش بابام
آنیا:آنیا واسه مدرسه آمادس
لوید:خوبه آنیا بیا بریم
آنیا و لوید سوار ماشین شدن و لوید آنیارو دم مدرسه پیاده کرد.
بکی:آنیا جونم اومدی؟
از زبان آنیا: من هنوز آپلود نشده بودم و دیدم همه هیجان زدن گفتم
آنیا: بکی
بکی:بله؟
آنیا: چرا همه اینقدر هیجان دارن؟
بکی: (صورت تعجب زده)واااااااتتتتتت؟ آنیا تو که بیشتر از همه برای مسابقه ورزش هیجان داشتیی!
تو ذهن آنیا: وااااایییی نننعهه!!😐😐 من تازه آپلود شدم یادم اومد امروز روز مسابقس، من که تمرین نکردم،ووووااااتتتتت😥😥😮 اما خونسرد باش آنیا
آنیا:(قیافه ی خونسرد)آها ! فک کردم شاید چیز دیگه این باشه😊
بکی:آها که این طور پس مشکلی نیس😛😝
همون لحظه سرو کله ی .........🤐
دامیان پیدا شد
دامیان:آهای کله صورتی بدو لباساتو بپوش باید با من و بکی و مکس تمرین کنی
آنیا:آنیا الان حاضر میشه
دامیان : خوبه
همه تو رخت کن لباساشونو عوض کردن
آنیا در حال خوندن ذهن دامیان:
ذهن دامیان:الان به خاطر اون مشت تلافی میکنم
و به اون کله صورتی سخت میگیرم
قیافه آنیا:😨
بکی:آنیا حالت خوبه ؟ میخوای استراحت کنی؟ چرا زل زدی به دامیان؟
آنیا:هااا؟ چی؟ نه! آنیا به پسر دوم زل نزده😳
ذهن بکی:حتما به اتفاقی افتاده
همه لباساشونو عوض کردن و شروع به تمرین والیبال کردن
در حال تمرین:
دامیان:خوبه مکس ، آفرین بکی ، بد نیس جولیا ، نه نه نه کله صورتی اینجوری اشتباهه
آنیا : آنیا کله صورتی نیست
دامیان: چرا هست
آنیا : نه نیست
ذهن دامیان: نمیدونم چرا اذیت کردن این کله صورتیه اینقدر بهم کیف میده
آنیا : نیستتتت
دامیان : چرا هست
آنیا : نه نیست
دامیان چرررااااااا
مربی ورزش : کافیه دعوا بی دعوا
دامیان: چشم (با یه پوزخند نگاه آنیا کرد)
آنیا : اینجوری درسته؟
دامیان:نه
آنیا: اینجوری؟
دامیان : نچ
آنیا : اینجوری؟
دامیان: نههه
۲۴۱
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.