♡مافیا ددی من ♡
♡مافیا ددی من ♡
Part 15
(از زبان جونگ کوک)
امروز روز خیلی سختی رو داشتم
قرار بود با یک مافیا مقدار زیادی اصلحه
مبادله کنیم ولی خب متاسفانه نشد
دلم برای ا/ته تنگ شده بود برای همین خواستم برم شرکتش تا ببینمش
اما و قتی نزدیک شرکتش شدم دیدم داره با یه پسره قدم می زنه و پسره ازش پرسید
دوست پسر داره؟
منم کمی عصبی شدم برای همین جوابش رو دادم بدش گفت
شوگا :منم دوستشم
گفتم
جونگ کوک: اها خب منو ا/ت باید بریم
و دست ا/ته رو کشیدم و بردمش و گذاشتمش تو ماشین
اته با حالت عصبانی گفت
ا/ت: چرا این کار رو می کنی
منم عصبی تر شدم و زدم تو فرمون و گفتم
چون من دوست دارم (با داد)
خوشم نمی آید می بینم انقدر همش پسرا دور و برتن (با بغض)
(از زبان ا/ت)
احساس کردم یکی داره گلوم رو چنگ می زنه
و گفتم گریه نکن
ولی اون هیچی نگفت
حمایت....... 💜؟
Part 15
(از زبان جونگ کوک)
امروز روز خیلی سختی رو داشتم
قرار بود با یک مافیا مقدار زیادی اصلحه
مبادله کنیم ولی خب متاسفانه نشد
دلم برای ا/ته تنگ شده بود برای همین خواستم برم شرکتش تا ببینمش
اما و قتی نزدیک شرکتش شدم دیدم داره با یه پسره قدم می زنه و پسره ازش پرسید
دوست پسر داره؟
منم کمی عصبی شدم برای همین جوابش رو دادم بدش گفت
شوگا :منم دوستشم
گفتم
جونگ کوک: اها خب منو ا/ت باید بریم
و دست ا/ته رو کشیدم و بردمش و گذاشتمش تو ماشین
اته با حالت عصبانی گفت
ا/ت: چرا این کار رو می کنی
منم عصبی تر شدم و زدم تو فرمون و گفتم
چون من دوست دارم (با داد)
خوشم نمی آید می بینم انقدر همش پسرا دور و برتن (با بغض)
(از زبان ا/ت)
احساس کردم یکی داره گلوم رو چنگ می زنه
و گفتم گریه نکن
ولی اون هیچی نگفت
حمایت....... 💜؟
۱۳.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.