ماه ابی
ماه ابی
پارت۵۱
ویو کوک:
..صدای جی هو اومد منو لنو سریع به اتاقش رفتیم در بالکن اتاقش باز بود و باد پرده هارو میرقصوند توی هوا اتاقشم بهم ریخته بود سریع به سمت بالکن رفتم دیدم یکی داره جی هو با خودش میبره(با کمک بال)بالام نمایان شد خودمو پارت کردم اما نمیتونستم مث ادم پرواز کنم که بد از چند مین تعادلم حفظ شد و تونستم
ویو لنو:
منم پشت کوک رفتم که به یه عمارت بزرگ رسیدیم ولی یکی زد تو سرمون و پیهوشمون کرد
ویو کوک:
وقتی بیدار شده بودم بسته بودم به صندلی و فقط جی هو پیشم بود شروع کردم به داد زدن
-کمکککک
که کم کم جی هو بیدار شد
جی هو:باباا اون زن وحشی..
-هیس چیزی نیست عزیزم نترس بابایی پیشته
چون دقیقا کنارم بود سرشو گذاشت رو سینم و منم همزمان گذاشتم که یه تلویزیون جلوم روشن بود اون لنو بود دستاش پشتش بسته بود و رو زمین پهن شده بود و بادیگاردا بهش لگد میزدن
-نهههه اینگارو نکنین
که کم کم وینی خودشو نشون داد
وینی:سلام همسر گرامیم
جی هو:این چی میگه بابا؟
وینی:حقیقت و میگم دختر ناتنیم(اگه درست گفته باشم،ناتنیه دیگه نه؟یا سوتی دادم؟)
جی هو:بابااا
-لطفا بگو نزننش ازت خاهش میکنم(دخترش فارق اهمیته)
وینی:تو فقط مال من شو منم میگم نزننش
-چطوری؟
وینی:دوباره باهام ازدواج کن
-هیچوقتت
وینی:پس اون میمیره
-ازت بعیده همچین کاری کنی
اینو گفتم چون انتظار نداشتم
یه تفگ در اورد و دوتا تیر زد تو دل لنو وقتی این صحنه رو دیدم فهمیدم ازش هرکاری بر میاد عصبی شدم از شدنت عصبانیتم طناب دور دست و پامو پاره کردم چون هرابزاری توی اون اتاقی که ما بودیم بود چکوش برداشتم و درو باز کردم و رفتم چ،رفتم سمت اتاقی که وینی بود چون قبلا توی این عمارت بودم همه جارو بلد بودم صفحه رو با چکوشی که توی دستم بود شکوندم همه بادیگاردارو زدم یه تفنگ از روی زمین برداشتم وینی تعجب کرده بود نمیدونست چی بگه سه تا تیر زدم تو قلبش لنویی که روی زمین بود و حرکت نمیکرد و توی بغلم گرفتم
ادامش پارت بد-
پارت۵۱
ویو کوک:
..صدای جی هو اومد منو لنو سریع به اتاقش رفتیم در بالکن اتاقش باز بود و باد پرده هارو میرقصوند توی هوا اتاقشم بهم ریخته بود سریع به سمت بالکن رفتم دیدم یکی داره جی هو با خودش میبره(با کمک بال)بالام نمایان شد خودمو پارت کردم اما نمیتونستم مث ادم پرواز کنم که بد از چند مین تعادلم حفظ شد و تونستم
ویو لنو:
منم پشت کوک رفتم که به یه عمارت بزرگ رسیدیم ولی یکی زد تو سرمون و پیهوشمون کرد
ویو کوک:
وقتی بیدار شده بودم بسته بودم به صندلی و فقط جی هو پیشم بود شروع کردم به داد زدن
-کمکککک
که کم کم جی هو بیدار شد
جی هو:باباا اون زن وحشی..
-هیس چیزی نیست عزیزم نترس بابایی پیشته
چون دقیقا کنارم بود سرشو گذاشت رو سینم و منم همزمان گذاشتم که یه تلویزیون جلوم روشن بود اون لنو بود دستاش پشتش بسته بود و رو زمین پهن شده بود و بادیگاردا بهش لگد میزدن
-نهههه اینگارو نکنین
که کم کم وینی خودشو نشون داد
وینی:سلام همسر گرامیم
جی هو:این چی میگه بابا؟
وینی:حقیقت و میگم دختر ناتنیم(اگه درست گفته باشم،ناتنیه دیگه نه؟یا سوتی دادم؟)
جی هو:بابااا
-لطفا بگو نزننش ازت خاهش میکنم(دخترش فارق اهمیته)
وینی:تو فقط مال من شو منم میگم نزننش
-چطوری؟
وینی:دوباره باهام ازدواج کن
-هیچوقتت
وینی:پس اون میمیره
-ازت بعیده همچین کاری کنی
اینو گفتم چون انتظار نداشتم
یه تفگ در اورد و دوتا تیر زد تو دل لنو وقتی این صحنه رو دیدم فهمیدم ازش هرکاری بر میاد عصبی شدم از شدنت عصبانیتم طناب دور دست و پامو پاره کردم چون هرابزاری توی اون اتاقی که ما بودیم بود چکوش برداشتم و درو باز کردم و رفتم چ،رفتم سمت اتاقی که وینی بود چون قبلا توی این عمارت بودم همه جارو بلد بودم صفحه رو با چکوشی که توی دستم بود شکوندم همه بادیگاردارو زدم یه تفنگ از روی زمین برداشتم وینی تعجب کرده بود نمیدونست چی بگه سه تا تیر زدم تو قلبش لنویی که روی زمین بود و حرکت نمیکرد و توی بغلم گرفتم
ادامش پارت بد-
۲۴.۳k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.