پارت دوم دوپارتی جدید ؟! :))))
پارت دوم دوپارتی جدید ؟! :))))
p2:
روی تختت نشستی و به ماه که از پنجره اتاقت خودنمایی میکرد خیره شدی..
دستات رو به هم قلاب کردی و چشمات رو بستی
چونهت رو روی دست های قلاب شدهت گذاشتی و زمزمه کردی: ماه عزیزم! مراقب همه چی باش!
روی تختت دراز کشیدی.. پتوی سبکی روی خودت کشیدی و چشمات رو بستی..
دقایق طولانی نگذشت که نفس هات سبک شد و به طور منظم تنفس کردی
به خواب عمیق فرو رفتی... و بعد سیاهی مطلق!
صدای کنار زدن پرده پنجره اتاقت گوشش رو خراشید..
«ایششش!» آرومی گفت و و پاهاش رو از نرده های پنجره اتاقت به داخل آورد..
دور تختت چرخید و در آخر کنار تختت زانو زد: سلام پروانه بیگناه من! هیولای سیاه برگشته..
موهات رو از روی صورتت کنار کشید: دیگه نمیخوام پنهون بمونم ازت.. خسته شدم.. همیشه پیشت بودم و من رو ندیدی! دوسال غیب موندن بس نیست؟ دو سال اینکه خودم رو جای یه دیوونه روانی فراری جا بزنم بس نیست؟ دلم میخواد بدونی این فراری... برای تو دیوونهس! برای تو روانیه! میخوام بدونی این «مین یونگی» برای توعه ... حتی اگه این رو انکار کنی.. من میدونم که من متعلق به تو هستم! روحم مال توعه...جسمم..فکرم..ذهنم.. دنیای من.. متعلق به توعه!
اینبار وقتی صبح بشه از خونه بیرون نمیرم.. اینبار خودم رو از لمس کردنت دریغ نمیکنم.. اینبار سرم رو میارم نزدیک تر تا عطر شیرین موهات رو تنفس کنم... اینبار دستات رو میگیرم... اینبار کنارت دراز میکشم.. سرت رو روی قفسه سینه خودم میزارم.. و اشک میریزم.. گفتم که.. این مین یونگی برای تو رامهه.. برای تو دیوونهس! برای تو! همه چیز برای تو..!!
خبخبخبخببب بلوبریام یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه بوس بهتون
(میدونم داغون شده به روم نیارین:>)
p2:
روی تختت نشستی و به ماه که از پنجره اتاقت خودنمایی میکرد خیره شدی..
دستات رو به هم قلاب کردی و چشمات رو بستی
چونهت رو روی دست های قلاب شدهت گذاشتی و زمزمه کردی: ماه عزیزم! مراقب همه چی باش!
روی تختت دراز کشیدی.. پتوی سبکی روی خودت کشیدی و چشمات رو بستی..
دقایق طولانی نگذشت که نفس هات سبک شد و به طور منظم تنفس کردی
به خواب عمیق فرو رفتی... و بعد سیاهی مطلق!
صدای کنار زدن پرده پنجره اتاقت گوشش رو خراشید..
«ایششش!» آرومی گفت و و پاهاش رو از نرده های پنجره اتاقت به داخل آورد..
دور تختت چرخید و در آخر کنار تختت زانو زد: سلام پروانه بیگناه من! هیولای سیاه برگشته..
موهات رو از روی صورتت کنار کشید: دیگه نمیخوام پنهون بمونم ازت.. خسته شدم.. همیشه پیشت بودم و من رو ندیدی! دوسال غیب موندن بس نیست؟ دو سال اینکه خودم رو جای یه دیوونه روانی فراری جا بزنم بس نیست؟ دلم میخواد بدونی این فراری... برای تو دیوونهس! برای تو روانیه! میخوام بدونی این «مین یونگی» برای توعه ... حتی اگه این رو انکار کنی.. من میدونم که من متعلق به تو هستم! روحم مال توعه...جسمم..فکرم..ذهنم.. دنیای من.. متعلق به توعه!
اینبار وقتی صبح بشه از خونه بیرون نمیرم.. اینبار خودم رو از لمس کردنت دریغ نمیکنم.. اینبار سرم رو میارم نزدیک تر تا عطر شیرین موهات رو تنفس کنم... اینبار دستات رو میگیرم... اینبار کنارت دراز میکشم.. سرت رو روی قفسه سینه خودم میزارم.. و اشک میریزم.. گفتم که.. این مین یونگی برای تو رامهه.. برای تو دیوونهس! برای تو! همه چیز برای تو..!!
خبخبخبخببب بلوبریام یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه بوس بهتون
(میدونم داغون شده به روم نیارین:>)
۱۸.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.