police me♕
police me♕
part ⑧
صبح با صدای در خونم بیدار شدمدر رو باز کردم با جونگکوک مواجعه شدم
گفتم: چی شده سر صبحی
گفت: سر صبح الان ساعت ۲ ظهرشده باید بیدار شی
گفتم: بیا تو
اومد تو به تیپش دقت کردم یه کلاه نقابی قرمز بر عکس گذاشته موهاشم تو صورتش یه شلوارک صورتی و تاپ بنفش
گفتم: چی شده
گفت: خدمات گفتن که احتمالا فردا ساعت ۳ بعد از ظهر میرسیم
گفتم: اها بذار مسواک بزنم باهم ناهار بخوریم
گفت: نه من برم
گفتم: بشین وگرنه درو قفل میکنم
گفت: عاححح باشه میشینم
رفتم مسواک زدم و تو دستشویی یکم به صورتم کرم زدم و لبام رو قرمز کردم موهامم ساف کردم و یه شونه ای کشیدم خیلی ناز شدم عین یه بچه دو ساله
رفتم بیرون
گفت: وعووووو
رفتم ناهار رو میز چیدم و نشستیم و خوردیم
خودمو انداختم رو تخت جونگکوک م خودش رو انداخت رو تخت کنارم
گفت: هیونگ
گفتم: بله
گفت: انگشتر ست واسه خودمون دوتا خریدم
گفتم: ببینم
یه انگشتر خیلی ناز اول اسممون روش بود بغلش کردم و تشکر کردم
گفت: تهیونگ من خیلی دوست دارم
گفتم: منم
واقعا مجبور بودم بهش دروغ بگم یعنی اگه میگفتم پلیسم در میرفت ولی بازم این دو روز علاقه دارم از لحاظ دوستی نه اونجوری
گفت: میشه یه خواهش کنم
گفتم: بگو
گفت: میشه یه بوس کوچولو بگیرم
گفتم: لپمو فقط ها
گفت: باشه
منو کشید سمت خودش لپمو بوسید
گفتم: حوصلم سر رفته چیکار کنیم
گفت: بریم پارتی
گفتم: مگه اینجا پارتی هم داره اونم ظهر
گفت: الان که ساعت پنجه
گفتم: چی مگه الانه ساعت دو نبود
گفت: همچنان ساعت تند میگذره
گفتم: باشه بریم
گفتم: هیونگ روتو کن اون طرف
گفت: نه من الان میرم لباس خودم بپوشم
گفتم: اها باشه
گفت: فقط کت شلواری بپوشیم یا یچیز دیگه
گفتم: اره
رفت بیرون یه کت شلوار اوردم بیرون پوشیدم کت رو در اوردم فقط یه کراوات بستم رو پیراهن دکمه هاشو بستم
یکم کراوات رو شل کردم رفتم بیرون جونگکوک هم یه کت شلوار مشکی کتشم پوشیده بود
گفت: عه پس منم در بیارم
گفتم: هر جور میلته
در اورد گذاشت تو اتاقش رفتیم تو پارتی خیلیا اومده بودن تا حالا اینجا رو ندیده بودم
رفتیم روی یه مبل نشستیم جونگکوکم مثل همیشه میخواست مست کنه یه مشروب سفارش داد تند تند میخورد شاید ۲۰ تا پیک هم بیشتر خورد
منم ۴ تا بیشتر نخوردم
گفتم: جونگکوک بسه
انداختم رو پاهاش و
گفت: اومممم عشقم لبات خیلی خوش رنگه
گفتم: پاشو بریم من عشقت نیستم
دستشو کشیدم رفتیم بیرون
تو راه اتاقامون فقط رو دوشم بود
تصمیم گفتم بجای اینکه ببرمش اتاق خودش بردمش اتاق خودم ممکن بود بلایی سر خودش بیاره
کارت رو زدم رو در باز شد...
part ⑧
صبح با صدای در خونم بیدار شدمدر رو باز کردم با جونگکوک مواجعه شدم
گفتم: چی شده سر صبحی
گفت: سر صبح الان ساعت ۲ ظهرشده باید بیدار شی
گفتم: بیا تو
اومد تو به تیپش دقت کردم یه کلاه نقابی قرمز بر عکس گذاشته موهاشم تو صورتش یه شلوارک صورتی و تاپ بنفش
گفتم: چی شده
گفت: خدمات گفتن که احتمالا فردا ساعت ۳ بعد از ظهر میرسیم
گفتم: اها بذار مسواک بزنم باهم ناهار بخوریم
گفت: نه من برم
گفتم: بشین وگرنه درو قفل میکنم
گفت: عاححح باشه میشینم
رفتم مسواک زدم و تو دستشویی یکم به صورتم کرم زدم و لبام رو قرمز کردم موهامم ساف کردم و یه شونه ای کشیدم خیلی ناز شدم عین یه بچه دو ساله
رفتم بیرون
گفت: وعووووو
رفتم ناهار رو میز چیدم و نشستیم و خوردیم
خودمو انداختم رو تخت جونگکوک م خودش رو انداخت رو تخت کنارم
گفت: هیونگ
گفتم: بله
گفت: انگشتر ست واسه خودمون دوتا خریدم
گفتم: ببینم
یه انگشتر خیلی ناز اول اسممون روش بود بغلش کردم و تشکر کردم
گفت: تهیونگ من خیلی دوست دارم
گفتم: منم
واقعا مجبور بودم بهش دروغ بگم یعنی اگه میگفتم پلیسم در میرفت ولی بازم این دو روز علاقه دارم از لحاظ دوستی نه اونجوری
گفت: میشه یه خواهش کنم
گفتم: بگو
گفت: میشه یه بوس کوچولو بگیرم
گفتم: لپمو فقط ها
گفت: باشه
منو کشید سمت خودش لپمو بوسید
گفتم: حوصلم سر رفته چیکار کنیم
گفت: بریم پارتی
گفتم: مگه اینجا پارتی هم داره اونم ظهر
گفت: الان که ساعت پنجه
گفتم: چی مگه الانه ساعت دو نبود
گفت: همچنان ساعت تند میگذره
گفتم: باشه بریم
گفتم: هیونگ روتو کن اون طرف
گفت: نه من الان میرم لباس خودم بپوشم
گفتم: اها باشه
گفت: فقط کت شلواری بپوشیم یا یچیز دیگه
گفتم: اره
رفت بیرون یه کت شلوار اوردم بیرون پوشیدم کت رو در اوردم فقط یه کراوات بستم رو پیراهن دکمه هاشو بستم
یکم کراوات رو شل کردم رفتم بیرون جونگکوک هم یه کت شلوار مشکی کتشم پوشیده بود
گفت: عه پس منم در بیارم
گفتم: هر جور میلته
در اورد گذاشت تو اتاقش رفتیم تو پارتی خیلیا اومده بودن تا حالا اینجا رو ندیده بودم
رفتیم روی یه مبل نشستیم جونگکوکم مثل همیشه میخواست مست کنه یه مشروب سفارش داد تند تند میخورد شاید ۲۰ تا پیک هم بیشتر خورد
منم ۴ تا بیشتر نخوردم
گفتم: جونگکوک بسه
انداختم رو پاهاش و
گفت: اومممم عشقم لبات خیلی خوش رنگه
گفتم: پاشو بریم من عشقت نیستم
دستشو کشیدم رفتیم بیرون
تو راه اتاقامون فقط رو دوشم بود
تصمیم گفتم بجای اینکه ببرمش اتاق خودش بردمش اتاق خودم ممکن بود بلایی سر خودش بیاره
کارت رو زدم رو در باز شد...
۶.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.