پارت۲۱ و شروع داستان منتظر ۲۲باشیدد
ولی من دسپاچلفتی
نیکا:من به متین یه حسایی دارم دوست دارم اعتراف کنم
که یهو
مامان ن:خب آخرهفته بریم شماال
مامان د:خیلی خوب میشه مگه نه ؟علی (بابای دیانا)
علی :مشکلی ندارم لیلا
مامان:خوب توچی اردلان
اردلان"منم
بچها:وای چه خوب شد
نیکا؛مامان کیه حرکت کنیم
مامان ن:خب فردا چهارشنبه س حرکت کنیم دوروز بمونیم گشتوگذار
نیکا:خوبه
دیانا:نیکا بیا بریم اتاقم
نیکا:باشه
رفتیم بالا کلی باهم گفتمو خندیدم
که دردباز شد
دیانا:متین این طویله در نداره
که دیدم ارسلان
دیاناv:ااا تویی فک کردم متین آخه متین همیشه همینه
ارسلان:خب جمعتون جمعه گلتون کمه
دبانا:تو آمدی دیگه گلیم کم نداریم(وای سوتی دادم)
ارسلان:😅🤣حسم بهش عجیب بود وقتی میدیدمش دلم میلرزید۰🥲
تا امروز کافیسسسس😄
لایک کامن یادت نره اگه گم کردی برو کالکشن
نیکا:من به متین یه حسایی دارم دوست دارم اعتراف کنم
که یهو
مامان ن:خب آخرهفته بریم شماال
مامان د:خیلی خوب میشه مگه نه ؟علی (بابای دیانا)
علی :مشکلی ندارم لیلا
مامان:خوب توچی اردلان
اردلان"منم
بچها:وای چه خوب شد
نیکا؛مامان کیه حرکت کنیم
مامان ن:خب فردا چهارشنبه س حرکت کنیم دوروز بمونیم گشتوگذار
نیکا:خوبه
دیانا:نیکا بیا بریم اتاقم
نیکا:باشه
رفتیم بالا کلی باهم گفتمو خندیدم
که دردباز شد
دیانا:متین این طویله در نداره
که دیدم ارسلان
دیاناv:ااا تویی فک کردم متین آخه متین همیشه همینه
ارسلان:خب جمعتون جمعه گلتون کمه
دبانا:تو آمدی دیگه گلیم کم نداریم(وای سوتی دادم)
ارسلان:😅🤣حسم بهش عجیب بود وقتی میدیدمش دلم میلرزید۰🥲
تا امروز کافیسسسس😄
لایک کامن یادت نره اگه گم کردی برو کالکشن
۷.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.