24
part24
ویو صبح
ات با نور و گرمای خورشید چشماشو باز کرد و بیدار شد و دید که کل تخت خونیه و ملافه به رنگ قرمز در اومده بلند شد و خودشو جمع و جور کرد و روی تخت نشست و ملافه رو جمع کرد و گذاشت توی سبدی که کنار حموم بود. بعدش رفت حموم و یه دوش اب گرم گرفت و توی وان نشست و ملافه رو شست و داشت به این فکر میکرد که تا 3 ساعت پیش چه اتفاقایی افتاده و دلش میخواست کوک رو خفه کنه ولی از اینکه کوک عاشق اونه و دوستش داره خوشحال بود ولی نمیدونست چجوری به کوک بگه که دوستش داره. بعد از اینکه از حموم بیرون اومد حوله رو درو خودش پیچید و رفت طبقه پایین وقتی کوک رو دید نمیدونست چه ری اکشنی نشون بده پس سریع ازش فاصله گرفت کوک که متوجه شد رفت سمتش و دستش رو گذاشت روی شکم ات و ماساژش داد
_ات دلت که درد نمیکنه نه؟
+برام مهم نیست برو اونور
_ات من واقعا متاسفم ولی میخواستم بهت بگم که دوست دارم ...خیلی دوست دارم
+کوک متوجه هستی که چیکار کردی تو دختر بودنمو ازم گرفتی بعد توقع داری بهت چی بگم؟همینکه مامان اینا اومدن همه چیزارو براشون تعریف میکنم و از اینجا برمیگردم به امریکا...
بچه ها ببخشید کم نوشتم کار دارم برای فردا مدرسه ..فردا ادامه شو مینویسم
ویو صبح
ات با نور و گرمای خورشید چشماشو باز کرد و بیدار شد و دید که کل تخت خونیه و ملافه به رنگ قرمز در اومده بلند شد و خودشو جمع و جور کرد و روی تخت نشست و ملافه رو جمع کرد و گذاشت توی سبدی که کنار حموم بود. بعدش رفت حموم و یه دوش اب گرم گرفت و توی وان نشست و ملافه رو شست و داشت به این فکر میکرد که تا 3 ساعت پیش چه اتفاقایی افتاده و دلش میخواست کوک رو خفه کنه ولی از اینکه کوک عاشق اونه و دوستش داره خوشحال بود ولی نمیدونست چجوری به کوک بگه که دوستش داره. بعد از اینکه از حموم بیرون اومد حوله رو درو خودش پیچید و رفت طبقه پایین وقتی کوک رو دید نمیدونست چه ری اکشنی نشون بده پس سریع ازش فاصله گرفت کوک که متوجه شد رفت سمتش و دستش رو گذاشت روی شکم ات و ماساژش داد
_ات دلت که درد نمیکنه نه؟
+برام مهم نیست برو اونور
_ات من واقعا متاسفم ولی میخواستم بهت بگم که دوست دارم ...خیلی دوست دارم
+کوک متوجه هستی که چیکار کردی تو دختر بودنمو ازم گرفتی بعد توقع داری بهت چی بگم؟همینکه مامان اینا اومدن همه چیزارو براشون تعریف میکنم و از اینجا برمیگردم به امریکا...
بچه ها ببخشید کم نوشتم کار دارم برای فردا مدرسه ..فردا ادامه شو مینویسم
۴.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.