اشک های خاکستری
اشک های خاکستری
#پارت۵
* میبینمت دزد کوچولو.. عاا راستی... لازم نیس بری پیش رئیست خودم درستش میکنم
و بعد در دستشویی رو باز کردو خارج شد.. اما من شوکه فقط سعی میکردم نفس بکشم...
#ا.ت
امیدوار بودم هانا تو دردسر نیوفتاده باشه.. تو همین فکرا بودم که یه صدای اشنا جیمینو صدا زد
_ جیمین هیونگ
جی کی بود..
× اوو مستر جعون یه ماه غیبت به بهونه سفر کاری خوش گذشت؟
جونگکوک تک خنده ای کرد... چقد کیوته دندوناش موقع خندیدن
_ اره جات خالی
شیشه جیمین چون باز بود میتونستم خیلی راحت صداشو بشنوم
درو باز کردو سوار شد... اوو با یه پسر جذاب یجا نشسته بودم
_ خانومو معرفی نمیکنی؟
جیمین خواست حرف بزنه ک گفتم
+ سلام من ا.ت هستم. کیم ا.ت
_ ا.ت... دختر خوشگلی هستی
+ ممنون
خیره به چشام زل زد... چشماش... یجایی دیدمشون....
فقط مطمعانم هرجا ک دیدم به اندازه این چشما مهربونی نداشت
نگو ک...
اون پسری ک صبح باهاش برخورد داشتم جونگکوک بود؟!
#پارت۵
* میبینمت دزد کوچولو.. عاا راستی... لازم نیس بری پیش رئیست خودم درستش میکنم
و بعد در دستشویی رو باز کردو خارج شد.. اما من شوکه فقط سعی میکردم نفس بکشم...
#ا.ت
امیدوار بودم هانا تو دردسر نیوفتاده باشه.. تو همین فکرا بودم که یه صدای اشنا جیمینو صدا زد
_ جیمین هیونگ
جی کی بود..
× اوو مستر جعون یه ماه غیبت به بهونه سفر کاری خوش گذشت؟
جونگکوک تک خنده ای کرد... چقد کیوته دندوناش موقع خندیدن
_ اره جات خالی
شیشه جیمین چون باز بود میتونستم خیلی راحت صداشو بشنوم
درو باز کردو سوار شد... اوو با یه پسر جذاب یجا نشسته بودم
_ خانومو معرفی نمیکنی؟
جیمین خواست حرف بزنه ک گفتم
+ سلام من ا.ت هستم. کیم ا.ت
_ ا.ت... دختر خوشگلی هستی
+ ممنون
خیره به چشام زل زد... چشماش... یجایی دیدمشون....
فقط مطمعانم هرجا ک دیدم به اندازه این چشما مهربونی نداشت
نگو ک...
اون پسری ک صبح باهاش برخورد داشتم جونگکوک بود؟!
۲.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.