رمان عشق یا خانواده پارت ۶
ا/ت: ولی آخه من و تو نمی تونیم کنار هم بخوابیم
تهیونگ : چرا؟تو مال منی
ا/ت: نه نمی شه
"ویو ا/ت"
رسیدیم خونه ی تهیونگ خونه نبود کاخ بود قشنگ مثل یه کاخ بزرگ بود
تهیونگ : ببند پشه نره
ا/ت: ها ؟مطمئنی اشتباه نیومدیم
تهیونگ : نه بیا بریم داخل (از دست ا/ت گرفت)
وارد خونه که شدیم همه به ما احترام گذاشتن تهیونگ هم من رو برد به اتاق با تم سیاه و سفید (توجه کردین تو رمان های مافیایی همیشه اتاق مافیا سیاه و سفیده 🤣😅)من باید میرفتم مدرسه ی جبرانی واسه همین به تهیونگ گفتم :
ا/ت: وسایلم کجاست
تهیونگ: میخوای چیکار ؟
ا/ت: باید برم مدرسه
تهیونگ: تو این ساعت مدرسه ها تعطیل که
ا/ت: تو فقط بگو وسایلم کجاست
تهیونگ: اونجاست. من خودم می رسون مت
ا/ت: اوکی
وسایلم رو بر داشتم و راه افتادم که .....
موبایل تهیونگ زنگ زد همش رادیکا رادیکا میکرد
ا/ت : این رادیکا کی هست
تهیونگ: دوست دختر سابقم
ا/ت: تو با اون بهم زدی درسته
تهیونگ: ارع
ا/ت : پس چرا به ت زنگ میزنه
تهیونگ: من هم نمی دونم. رسیدیم ؟
ا/ت: ارع،ممنون
تهیونگ: کلاست چند تموم میشه بیام دنبالت
ا/ت: بهت زنگ میزنم بای
تهیونگ: اوکی بای
قرار بود با دوست پسرم برم کلاس تو سالن کسی نبود چون تنها افراد شیطون من و میری و سوجون بودیم(اسم دوست پسر آسنا)رفتم داخل تر دیدم که سو جون داره میری رو میبوسه میری هم داشت همکاری میکرد که رفتم جلو ....
ادامه دارد
تهیونگ : چرا؟تو مال منی
ا/ت: نه نمی شه
"ویو ا/ت"
رسیدیم خونه ی تهیونگ خونه نبود کاخ بود قشنگ مثل یه کاخ بزرگ بود
تهیونگ : ببند پشه نره
ا/ت: ها ؟مطمئنی اشتباه نیومدیم
تهیونگ : نه بیا بریم داخل (از دست ا/ت گرفت)
وارد خونه که شدیم همه به ما احترام گذاشتن تهیونگ هم من رو برد به اتاق با تم سیاه و سفید (توجه کردین تو رمان های مافیایی همیشه اتاق مافیا سیاه و سفیده 🤣😅)من باید میرفتم مدرسه ی جبرانی واسه همین به تهیونگ گفتم :
ا/ت: وسایلم کجاست
تهیونگ: میخوای چیکار ؟
ا/ت: باید برم مدرسه
تهیونگ: تو این ساعت مدرسه ها تعطیل که
ا/ت: تو فقط بگو وسایلم کجاست
تهیونگ: اونجاست. من خودم می رسون مت
ا/ت: اوکی
وسایلم رو بر داشتم و راه افتادم که .....
موبایل تهیونگ زنگ زد همش رادیکا رادیکا میکرد
ا/ت : این رادیکا کی هست
تهیونگ: دوست دختر سابقم
ا/ت: تو با اون بهم زدی درسته
تهیونگ: ارع
ا/ت : پس چرا به ت زنگ میزنه
تهیونگ: من هم نمی دونم. رسیدیم ؟
ا/ت: ارع،ممنون
تهیونگ: کلاست چند تموم میشه بیام دنبالت
ا/ت: بهت زنگ میزنم بای
تهیونگ: اوکی بای
قرار بود با دوست پسرم برم کلاس تو سالن کسی نبود چون تنها افراد شیطون من و میری و سوجون بودیم(اسم دوست پسر آسنا)رفتم داخل تر دیدم که سو جون داره میری رو میبوسه میری هم داشت همکاری میکرد که رفتم جلو ....
ادامه دارد
۱۷.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.