𝓟𝓪𝓻𝓽 🦋⁴
ℳℴℴ𝓃 𝒸𝒽𝒾𝓁𝒹 🌙
کیکو از جعبه درآورد و جلوی عکس ههسون گذاشت.
پشت میز نشست و با حاله اشکی که تو چشماش بود به عکس نگاه کرد.
نامجون: سالگرد ازدواجمون مبارک عزیزم. (گریه)
راوی: سرشو روی میز گذاشت و آروم گریه میکرد که کم کم چشماش گرم شد و خوابش برد.
فردا صبح با صدای زنگ گوشیش از خواب بیدار شد.
از تو جیب کتش گوشیشو در آورد و بدون اینکه نگا کنه کیه جواب داد.
نامجون: بله (صدای خواب الود)
جین: خوابی؟
نامجون: ها؟....هیونگ تویی
جین: خسته نباشی ، سه ساعته مارو اینجا علاف کردی بعد خودت گرفتی خوابیدی ، یونگی بخاطر تو از خوابش زده.
یونگی: البته بزرگ ترین اشتباهم بود
جین: بفرما ، شنیدی
نامجون: آره شنیدم....مگه قرار بود کجا بریم؟
جین: آقارو ، امروز قرار بود مارو ببری سور بدی
نامجون: چی بدم؟
جین: ایششش ، نهار
نامجون: برای چی؟
جبن: دیشب چیزی زدی؟ .... قرار بود بخاطر جایزه ای که تو مراسم بردی بهمون نهار بدی
نامجون: اوه شت.....یادم اومد ، یه چند دقیقه دیگه ام وایسین اومدم
جین: باشه.....سریع بیا
*پایان مکالمه*
جین: خب چیزایی که باید بگیدو که یادتون نمیره؟
جیمین: درمورد چی؟
جین: جانگ می دیگه اسکل
جیمین: اها ، حله هیونگ
جیهوپ: ولی جین ، فک نمیکنی که ممکنه عصبانی بشه
جین: دیگه تحمل ندارم ببینم داره با بچه خودش این رفتارا میکنه
تهیونگ: الکی تلاش نکن جین اون درست بشو نیست ، اون یه عوضیه به تمام معناعه
جین: درست صحبت کن ته ، هرچی باشه ازت بزرگ تره
تهیونگ: (پوزخند) بزرگ تر
جین: باید بهش حق بدیم تهیونگ
تهیونگ: چه حقی وقتی که همه این اتفاقا تقصیر ههسونه
جونگکوک: بس کن ته ، دیگه داری زیاده روی میکنی
تهیونگ: جانگ میه بیچاره ، معلوم نیست تو قلبت چی میگذره عمویی. (بغض)
یونگی: بیا یکم آب بخور
راوی: تهیونگ بطری آبو از دست یونگی گرفت و تقریبا نصفشو خورد.
یکم بعد نامجون اومد و از ماشین پیاده شد.
نامجون: متاسفم که مُعَطَل شدین.
جیهوپ: اشکالی نداره پیش میاد.
نامجون: به هرحال بازم معذرت میخوام.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
کیکو از جعبه درآورد و جلوی عکس ههسون گذاشت.
پشت میز نشست و با حاله اشکی که تو چشماش بود به عکس نگاه کرد.
نامجون: سالگرد ازدواجمون مبارک عزیزم. (گریه)
راوی: سرشو روی میز گذاشت و آروم گریه میکرد که کم کم چشماش گرم شد و خوابش برد.
فردا صبح با صدای زنگ گوشیش از خواب بیدار شد.
از تو جیب کتش گوشیشو در آورد و بدون اینکه نگا کنه کیه جواب داد.
نامجون: بله (صدای خواب الود)
جین: خوابی؟
نامجون: ها؟....هیونگ تویی
جین: خسته نباشی ، سه ساعته مارو اینجا علاف کردی بعد خودت گرفتی خوابیدی ، یونگی بخاطر تو از خوابش زده.
یونگی: البته بزرگ ترین اشتباهم بود
جین: بفرما ، شنیدی
نامجون: آره شنیدم....مگه قرار بود کجا بریم؟
جین: آقارو ، امروز قرار بود مارو ببری سور بدی
نامجون: چی بدم؟
جین: ایششش ، نهار
نامجون: برای چی؟
جبن: دیشب چیزی زدی؟ .... قرار بود بخاطر جایزه ای که تو مراسم بردی بهمون نهار بدی
نامجون: اوه شت.....یادم اومد ، یه چند دقیقه دیگه ام وایسین اومدم
جین: باشه.....سریع بیا
*پایان مکالمه*
جین: خب چیزایی که باید بگیدو که یادتون نمیره؟
جیمین: درمورد چی؟
جین: جانگ می دیگه اسکل
جیمین: اها ، حله هیونگ
جیهوپ: ولی جین ، فک نمیکنی که ممکنه عصبانی بشه
جین: دیگه تحمل ندارم ببینم داره با بچه خودش این رفتارا میکنه
تهیونگ: الکی تلاش نکن جین اون درست بشو نیست ، اون یه عوضیه به تمام معناعه
جین: درست صحبت کن ته ، هرچی باشه ازت بزرگ تره
تهیونگ: (پوزخند) بزرگ تر
جین: باید بهش حق بدیم تهیونگ
تهیونگ: چه حقی وقتی که همه این اتفاقا تقصیر ههسونه
جونگکوک: بس کن ته ، دیگه داری زیاده روی میکنی
تهیونگ: جانگ میه بیچاره ، معلوم نیست تو قلبت چی میگذره عمویی. (بغض)
یونگی: بیا یکم آب بخور
راوی: تهیونگ بطری آبو از دست یونگی گرفت و تقریبا نصفشو خورد.
یکم بعد نامجون اومد و از ماشین پیاده شد.
نامجون: متاسفم که مُعَطَل شدین.
جیهوپ: اشکالی نداره پیش میاد.
نامجون: به هرحال بازم معذرت میخوام.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
۱۳.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.