رمان جدیدددد🔥💥
رمان جدیدددد🔥💥
رُزِ وَحشی🍒🍷
پارت¹²
گفتم:یعنی چی مهدیس ول کن نیست هر گوهی خاسته خورده بعد الان ول کن نیست ،گفت:دم دره میگه تا نبینم باهاش حرف نزنم نمیرم ،گفتم:عجبا میرم اتاقم بگو بیاد ،گفت:باشه منم دارم میرم خونه بس خدافز ،گفتم:باشه خدافز ،رفتم اتاق نشستم عصایم از ته تخمی بود رو صندلی نشستم در زده شد مهدیس اومد تو گفت:اوم سلام عشقم ،با اون صدای تو دماغش گفتم:کاری داشتی ،مانتوی کوتاه پوشیده بود از عمد ک بدنشو ب نمایش بزاره یه مانتوی کوتاه هم پوشیده بود ک چاک سینش معلوم میشد گفت:خیلی دلم میخاد باز توم حست کنم تو چی ،سینه هاشو تکون داد انتظار داشت بگم اره از خدامه گفتم:گورتو گم کن از این خونه ،اومد جلوم دستشو کشید روی سینم رفت پایین تر میخاست بره سمت زیپ شلوارم ک دستشو گرفتم گفتم:اینکه قبلا بهم میدادی دلیل نمیشه الانم بخام ک بدی ،نگاه عصبیشو دیدم حس کردم یه نفر پشت دره فهمیدم ستارست گفتم:ستاره بیا کارت دارم ،چند لحظه مکث کرد بعد اومد جلوم یکم دورتر وایساد سرشو پایین انداخته بود گفتم:بیا روی پام بشین ببینم دختر بابایی ،چشمای گرد شده مهدیس رو دیدم ستاره میخاست نافرمانی کنه ک با اخمم اومد جلو و روی پام نشست رو ب مهدیس گفتم:یادم رفت معرفی کنم دوست دختر خوشگلم هستن ،مهدیس با جیغ داد گفت:ینی چی من دوست دخترم باید منو دوست داشته باشی نه اون ،ستاره زبون باز کرد گفت:حالا ک میبینی شده منم دوسش دارم حالاعم گورتو گم کن از این خونه دیگه پیدات نشه دورو بر دوست پسر من نپلک ،با تعجب نگاهش میکردم برگام ریخته بود نمیدونم چرا ولی از این کارش خیلی زیاد خوشم اومد.......
از زبون ستاره:
بعد از این حرفم اون دختر با گریه های فیک از خونه رفت انقدری عصبی بودم ک همه شو سر اون خالی کردم خاک تو سرم قشنگم گفتم دوس پسرم عجب زرای تقلبی زدم از ساشا میترسیدم میخاستم از پاش بلند بشم ولی نزاشت گفت:من بخاطر اون کارم مع...ذرت میخو....ام ،وات باورم نمیشه ساشا ک هیچ کسی حق نداره بهش حتا نگاه کنه داره از من معذرت میخاد باورم نمیشه سرمو انداختم پایین گفت:من من فقط ی کم تو خودم نبودم البته این رفتار خوبی هم که الان باهات دارم جایزه ی اون حرفی ک ب مهدیس زدیم ،نفس کشیدمو فوتش کردم سرمو آروم نزدیک بردمش لبمو رو لبش گذاشتم.....
از زبون ساشا:
باورم نمیشه کل عمرم همه از من معذرت خواستن حالا من از یه دختر کوچولو داشتم حرف میزدم ک با اون کارش کل فکرم ریخت لبشو رو لبم گذاشت با تعجب نگاه کردم ستاره؟ ستاره ایی ک حتا نمیزاشت نزدیکش شم الان راحت لبشو رو لبم گذاشته خندم گرفت از اینکه حتا بلد نبود مک بزنه خودم لبشو مک زدم دستشو از پشت گذاشته بود....
رُزِ وَحشی🍒🍷
پارت¹²
گفتم:یعنی چی مهدیس ول کن نیست هر گوهی خاسته خورده بعد الان ول کن نیست ،گفت:دم دره میگه تا نبینم باهاش حرف نزنم نمیرم ،گفتم:عجبا میرم اتاقم بگو بیاد ،گفت:باشه منم دارم میرم خونه بس خدافز ،گفتم:باشه خدافز ،رفتم اتاق نشستم عصایم از ته تخمی بود رو صندلی نشستم در زده شد مهدیس اومد تو گفت:اوم سلام عشقم ،با اون صدای تو دماغش گفتم:کاری داشتی ،مانتوی کوتاه پوشیده بود از عمد ک بدنشو ب نمایش بزاره یه مانتوی کوتاه هم پوشیده بود ک چاک سینش معلوم میشد گفت:خیلی دلم میخاد باز توم حست کنم تو چی ،سینه هاشو تکون داد انتظار داشت بگم اره از خدامه گفتم:گورتو گم کن از این خونه ،اومد جلوم دستشو کشید روی سینم رفت پایین تر میخاست بره سمت زیپ شلوارم ک دستشو گرفتم گفتم:اینکه قبلا بهم میدادی دلیل نمیشه الانم بخام ک بدی ،نگاه عصبیشو دیدم حس کردم یه نفر پشت دره فهمیدم ستارست گفتم:ستاره بیا کارت دارم ،چند لحظه مکث کرد بعد اومد جلوم یکم دورتر وایساد سرشو پایین انداخته بود گفتم:بیا روی پام بشین ببینم دختر بابایی ،چشمای گرد شده مهدیس رو دیدم ستاره میخاست نافرمانی کنه ک با اخمم اومد جلو و روی پام نشست رو ب مهدیس گفتم:یادم رفت معرفی کنم دوست دختر خوشگلم هستن ،مهدیس با جیغ داد گفت:ینی چی من دوست دخترم باید منو دوست داشته باشی نه اون ،ستاره زبون باز کرد گفت:حالا ک میبینی شده منم دوسش دارم حالاعم گورتو گم کن از این خونه دیگه پیدات نشه دورو بر دوست پسر من نپلک ،با تعجب نگاهش میکردم برگام ریخته بود نمیدونم چرا ولی از این کارش خیلی زیاد خوشم اومد.......
از زبون ستاره:
بعد از این حرفم اون دختر با گریه های فیک از خونه رفت انقدری عصبی بودم ک همه شو سر اون خالی کردم خاک تو سرم قشنگم گفتم دوس پسرم عجب زرای تقلبی زدم از ساشا میترسیدم میخاستم از پاش بلند بشم ولی نزاشت گفت:من بخاطر اون کارم مع...ذرت میخو....ام ،وات باورم نمیشه ساشا ک هیچ کسی حق نداره بهش حتا نگاه کنه داره از من معذرت میخاد باورم نمیشه سرمو انداختم پایین گفت:من من فقط ی کم تو خودم نبودم البته این رفتار خوبی هم که الان باهات دارم جایزه ی اون حرفی ک ب مهدیس زدیم ،نفس کشیدمو فوتش کردم سرمو آروم نزدیک بردمش لبمو رو لبش گذاشتم.....
از زبون ساشا:
باورم نمیشه کل عمرم همه از من معذرت خواستن حالا من از یه دختر کوچولو داشتم حرف میزدم ک با اون کارش کل فکرم ریخت لبشو رو لبم گذاشت با تعجب نگاه کردم ستاره؟ ستاره ایی ک حتا نمیزاشت نزدیکش شم الان راحت لبشو رو لبم گذاشته خندم گرفت از اینکه حتا بلد نبود مک بزنه خودم لبشو مک زدم دستشو از پشت گذاشته بود....
۴.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.