P:³⁶ «قربانی»
توی این چند وقت که ندیدمش بیشتر اوقات سعی داشت با پیام هاش بهم انرژی و انگیزه بده...واقعا ازش ممنونم...اون بهترین دوستی هست که دارم...دوست؟..یه لحظه یاد آرا افتادم...الان چند وقته ندیدمش؟حتی زنگ هم نزده...حتما اون هم مثل من گرفتاره...با صدا زدنای کوک از افکارم دست کشیدم...
ا.ت: بله
کوک: رسیدیم..
ا.ت:اینجا که کافه هست
کوک: خب کافه باشه یه بار هم رو دل من راه برو چی میشه مگه..با من باش
ا.ت:خیلی خب.. الان میام
کوک: تازه اینجا انقد خوبه که مطمعنم اگه بریم تو دلت میخواد همش بیایم اینجا...یکی از بهترین کافه های سئول هست...
ا.ت: پولش رو از کجا آوردی
کوک: اونشو دیگه بیخیال...بریم تو برات توضیح میدم..
همراه کوک رفتیم داخل...یکم شلوغ بود از همینش بدم میاد...گوشه ترین جا رو که خیلی تو دید مردم نباشه پیدا کردم و نشستم...منو رو نگاه کردم...
کوک:چی میخوای..
ا.ت:امممم...خب من نمیدونم چی بخورم..خودت چی میخوری؟
کوک:موهیتو میخوای؟
ا.ت:موهیتو دیگه چیه؟
کوک:یه نوع نوشیدنی گاز دار با لیمو
ا.ت:اره همون...
کوک:گارسون
گارسون:چی میل دارید.
کوک: دو تا نوشیدنی موهیتو.
گارسون:موهیتو لیمو و نعناع؟
کوک:بله..
گارسون:بله چشم
کوک:دیدم هوا گرم شده.. تو این گرما هم فقط یه نوشیدنی خنک میچسبه...مخصوصا برای اینکه خستگی امتحان از تنت درآد...راستی امتحانت...
ا.ت:فقط دو تا سوال جواب ندادم...و
کوک:هوففف منو باش فکر میکردم که خوب دادی میخواستم ببرمت بیرون یا شایدم شهر بازی..
ا.ت:عه خب همین الان هم خوب دادم...فقط دو تا سوال که چیزی نیس کوک...لطفا بریم شهر بازی...پلیزز(قیافه کیوت)
کوک:خیلی خب حالا قیافت رو اونجوری نکن(خنده)
ا.ت:از پسرا چخبر..دلم براشون تنگ شده
کوک:خبری نیست..دنبال کار میگردن..
ویو ا.ت
نوشیدنی هامون رو آوردن...اوممم واقعا طعم فوق العاده ای داره...
ا.ت:راستی...میخواستی یه چیزی رو برام توضیح بدی...
کوک:چی رو
ا.ت: پول داری اینکه اومدیم اینجور جایی و...
کوک:اولا که نوشیدنی که ما میخوریم خیلی گرون نیس...دوم اینکه بله پول دارم خوبم دارم...
ا.ت:کار پیدا کردی؟
کوک:ارهههه...یه کار خیلی خوب و پر درآمد.
ا.ت:خبب چه کاری
کوک:خببب..یه جور شرکت که فعلا موقتی به صورت کار آموز اونجا کار میکنم...رئیس خیلی سختگیری داره ولی فعلا با هم کنار میایم...
ا.ت:میخوام بدونم چه جور شرکتی هست...بیشتر توضیح بده
کوک:اممم شرکت انیمیشن سازی...خودت میدونی که چقد به این کار علاقه دارم...گفتم که فعلا موقتی اونجا هستم تا از کارم مطمعن بشه...اولین طرحی که کشیدم رئیس خوشش اومد و پیشنهادم رو قبول کرد.
ا.ت:چه خوبب...حالا رئیسش کی هست.
کوک:مین یونگی
ا.ت:چییییی(داد)
کوک:آروم باش...چخبره چته چرا داد میزنی
ا.ت:میدونستی اون بزرگترین و معروف ترین شرکت انیمیشن سازی رو داره؟میگن اخلاقش خیلی بده...اصلا احساسات نداره..
کوک:اره میدونستم...ولی اخلاقش خیلی هم بد نیست...اولش خیلی سرد بود ولی الان که میبینم اونقدر ها هم بد اخلاق نیست..تازه کی گفته احساسات نداره..اگه هم نداشته باشه...خودم یه کاری میکنم..میدونم که چیکار کنم..
ا.ت:یعنی میخوای بگی که میخوای باهاش صمیمی بشی؟
کوک:ارهعه..خوب فهمیدی...میخوام یجوری خودمو خوب نشون بدم باهام خوب باشه..
ا.ت:حالا چقد بهت پول داد...در ماه چقد بهت پول میده.
کوک:اگه دوره کارآموزی تموم بشه...اممم هفته ای بهم پول میده..
ا.ت:ایول بابا...خوشم اومد.
کوک:اره...قراره پولدار بشیم..اول از همه با پولم یه ماشین برا ب/ت میخرم...چون واقعا هم تو هم ب/ت خیلی تو این چند وقت کنارم بودید و ممنونم...
ا.ت:کوک...نیازی نیست اینکارو بکنی..من و ب/ت از اینکه همین کارو پیدا کردی خوشحالیم...مطمعنم اونم به اندازه من خوشحال میشه.
کوک:نمیخواد اصلا تو حرف نزن...مگه ب/ت نگفت دوست داره یه کافه بزرگ بزنه...خودش مسئول اونجا بشه مگه نگفت؟
ا.ت: اره...خب که چی
کوک:.....
ا.ت: بله
کوک: رسیدیم..
ا.ت:اینجا که کافه هست
کوک: خب کافه باشه یه بار هم رو دل من راه برو چی میشه مگه..با من باش
ا.ت:خیلی خب.. الان میام
کوک: تازه اینجا انقد خوبه که مطمعنم اگه بریم تو دلت میخواد همش بیایم اینجا...یکی از بهترین کافه های سئول هست...
ا.ت: پولش رو از کجا آوردی
کوک: اونشو دیگه بیخیال...بریم تو برات توضیح میدم..
همراه کوک رفتیم داخل...یکم شلوغ بود از همینش بدم میاد...گوشه ترین جا رو که خیلی تو دید مردم نباشه پیدا کردم و نشستم...منو رو نگاه کردم...
کوک:چی میخوای..
ا.ت:امممم...خب من نمیدونم چی بخورم..خودت چی میخوری؟
کوک:موهیتو میخوای؟
ا.ت:موهیتو دیگه چیه؟
کوک:یه نوع نوشیدنی گاز دار با لیمو
ا.ت:اره همون...
کوک:گارسون
گارسون:چی میل دارید.
کوک: دو تا نوشیدنی موهیتو.
گارسون:موهیتو لیمو و نعناع؟
کوک:بله..
گارسون:بله چشم
کوک:دیدم هوا گرم شده.. تو این گرما هم فقط یه نوشیدنی خنک میچسبه...مخصوصا برای اینکه خستگی امتحان از تنت درآد...راستی امتحانت...
ا.ت:فقط دو تا سوال جواب ندادم...و
کوک:هوففف منو باش فکر میکردم که خوب دادی میخواستم ببرمت بیرون یا شایدم شهر بازی..
ا.ت:عه خب همین الان هم خوب دادم...فقط دو تا سوال که چیزی نیس کوک...لطفا بریم شهر بازی...پلیزز(قیافه کیوت)
کوک:خیلی خب حالا قیافت رو اونجوری نکن(خنده)
ا.ت:از پسرا چخبر..دلم براشون تنگ شده
کوک:خبری نیست..دنبال کار میگردن..
ویو ا.ت
نوشیدنی هامون رو آوردن...اوممم واقعا طعم فوق العاده ای داره...
ا.ت:راستی...میخواستی یه چیزی رو برام توضیح بدی...
کوک:چی رو
ا.ت: پول داری اینکه اومدیم اینجور جایی و...
کوک:اولا که نوشیدنی که ما میخوریم خیلی گرون نیس...دوم اینکه بله پول دارم خوبم دارم...
ا.ت:کار پیدا کردی؟
کوک:ارهههه...یه کار خیلی خوب و پر درآمد.
ا.ت:خبب چه کاری
کوک:خببب..یه جور شرکت که فعلا موقتی به صورت کار آموز اونجا کار میکنم...رئیس خیلی سختگیری داره ولی فعلا با هم کنار میایم...
ا.ت:میخوام بدونم چه جور شرکتی هست...بیشتر توضیح بده
کوک:اممم شرکت انیمیشن سازی...خودت میدونی که چقد به این کار علاقه دارم...گفتم که فعلا موقتی اونجا هستم تا از کارم مطمعن بشه...اولین طرحی که کشیدم رئیس خوشش اومد و پیشنهادم رو قبول کرد.
ا.ت:چه خوبب...حالا رئیسش کی هست.
کوک:مین یونگی
ا.ت:چییییی(داد)
کوک:آروم باش...چخبره چته چرا داد میزنی
ا.ت:میدونستی اون بزرگترین و معروف ترین شرکت انیمیشن سازی رو داره؟میگن اخلاقش خیلی بده...اصلا احساسات نداره..
کوک:اره میدونستم...ولی اخلاقش خیلی هم بد نیست...اولش خیلی سرد بود ولی الان که میبینم اونقدر ها هم بد اخلاق نیست..تازه کی گفته احساسات نداره..اگه هم نداشته باشه...خودم یه کاری میکنم..میدونم که چیکار کنم..
ا.ت:یعنی میخوای بگی که میخوای باهاش صمیمی بشی؟
کوک:ارهعه..خوب فهمیدی...میخوام یجوری خودمو خوب نشون بدم باهام خوب باشه..
ا.ت:حالا چقد بهت پول داد...در ماه چقد بهت پول میده.
کوک:اگه دوره کارآموزی تموم بشه...اممم هفته ای بهم پول میده..
ا.ت:ایول بابا...خوشم اومد.
کوک:اره...قراره پولدار بشیم..اول از همه با پولم یه ماشین برا ب/ت میخرم...چون واقعا هم تو هم ب/ت خیلی تو این چند وقت کنارم بودید و ممنونم...
ا.ت:کوک...نیازی نیست اینکارو بکنی..من و ب/ت از اینکه همین کارو پیدا کردی خوشحالیم...مطمعنم اونم به اندازه من خوشحال میشه.
کوک:نمیخواد اصلا تو حرف نزن...مگه ب/ت نگفت دوست داره یه کافه بزرگ بزنه...خودش مسئول اونجا بشه مگه نگفت؟
ا.ت: اره...خب که چی
کوک:.....
۷.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.