( ادامه پارت 21)
( ادامه پارت 21)
&: ببرینش
( چند ساعت بعد)
بومگیو: حالش چطوره!؟ +: خب عمل به خوبی پیش رفت! حالش خوبه! یه هفته بعد یا زودتر میتونین ببرینش!
بومگیو: ممنون! فقط کی به هوش میاد؟ +: 3 ساعت بعد!
بومگیو: اهااا ممنون!
( 3 ساعت بعد)
بومگیو: تهیون! خوبی؟ تهیون: اره! ولی چشام چرا تار میبینن؟! بومگیو: خب معلومه دیگه... تازه عمل شدیا! تهیون: خب... اره! بومگیو: من باید برم! عصر میام بهت سر میزنم! تهیون: باشه! مواظب خودت باش!
بومگیو: اها... یه چیزی خواستم ازت بپرسم؛ البته اگه ناراحت نمیشی!
تهیون: بپرس. بومگیو: اون روز چرا داشتی گریه میکردی؟!
تهیون : اها اون روز! بهت میگم بعدا! حالا کار داری... عصر که اومدی بهت میگم!
( چند هفته بعد)
بومگیو: تهیون....
&: ببرینش
( چند ساعت بعد)
بومگیو: حالش چطوره!؟ +: خب عمل به خوبی پیش رفت! حالش خوبه! یه هفته بعد یا زودتر میتونین ببرینش!
بومگیو: ممنون! فقط کی به هوش میاد؟ +: 3 ساعت بعد!
بومگیو: اهااا ممنون!
( 3 ساعت بعد)
بومگیو: تهیون! خوبی؟ تهیون: اره! ولی چشام چرا تار میبینن؟! بومگیو: خب معلومه دیگه... تازه عمل شدیا! تهیون: خب... اره! بومگیو: من باید برم! عصر میام بهت سر میزنم! تهیون: باشه! مواظب خودت باش!
بومگیو: اها... یه چیزی خواستم ازت بپرسم؛ البته اگه ناراحت نمیشی!
تهیون: بپرس. بومگیو: اون روز چرا داشتی گریه میکردی؟!
تهیون : اها اون روز! بهت میگم بعدا! حالا کار داری... عصر که اومدی بهت میگم!
( چند هفته بعد)
بومگیو: تهیون....
۲.۹k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.